loading...
جنگ نــــــــــرم


اباصالح

امین شمسی بازدید : 422 شنبه 14 مرداد 1391 نظرات (1)

شكايت و درد دل

 

هيچكس نيست كه ناراحتى و گرفتارى و درد دل نداشته باشد.

 

هر كسى دوست دارد غمخوار و محرم رازى پيدا كند،گرفتاريهاى خويش را برايش شرح بدهد.حس ترحمش را تحريك نموده دلش را كباب كند.

 

و بدينوسيله غمى از دل خودش برداشته آرامش خاطرى بدست آورد.ليكن هر سخن جايى و هر نكته مقامى دارد.براى درد دل نيز موقعيت مناسب لازم است.در هر جا و هر زمان و با هر شرايطى نبايد شكايت را شروع كرد.

 

خانمهاييكه نادان و خودخواهند و از رموز معاشرت و آداب شوهردارى بى اطلاعند آنقدر ظرفيت و حوصله ندارند كه مشكلات را تحمل نمايند ودرد دلها را تا موقع مناسب به تاخير بياندازند.هنگامى كه شوهر بيچاره باتن خسته و اعصاب ناراحت وارد منزل ميشود تا دمى بياسايد از همان ساعت اول با شكايتها و درد دلهاى همسر نادانش مواجه ميشود و از خانه وكاشانه بيزار ميگردد:

 

مرا با اين بچه هاى جوانمرگ شده رها كردى و رفتى،احمدجوانمرگ شده شيشه درب اتاق را شكست.منيژه با پروين دعوا كردند.ازسر و صداى بچه ها و مردم،ضعف اعصاب گرفتم،ديوانه شدم.تكليف مرابا اين بچه هاى شيطان معلوم كن.آخ از دست بهرام.جوان مرگ شده اصلادرس نميخواند.امروز كارنامه اش را از مدرسه فرستادند چند نمره تك داشت.حيف از من كه براى اينها زحمت ميكشم.از صبح تا حال بقدرى كار كردم كه از حال و كار افتادم.كسى بفريادم نميرسد.

 

اين بچه ها هم كه دست به سياه و سفيد نميگذارند.كاش اصلا بچه نداشتم.راستى امروز خواهرت آمد اينجا.نميدانم چرا با من سر دعواداشت،خيال ميكرد ارث پدرش را خورده ام. امان از دست مادرت،رفته اينطرف و آنطرف پشت سرم بدگويى كرده.من از دست اينها به تنگ آمده ام.حيف از من كه در يك چنين خانه اى زندگى ميكنم.واى دستم راببين رفتم غذا بپزم كارد آشپزخانه دستم را بريد.راستى ديروز رفتم مجلس عروسى سهراب.كاش اصلا نرفته بودم.آبرويم پاك رفت.خانم حسن آقا آمده بود با چه سر و وضع و لباسهايى!!خدا بخت و شانس بدهد.مردم چقدر زنهايشان را دوست دارند.چه لباسهايى برايش خريده بود.

 

اينها را ميگويند شوهر.وقتى وارد مجلس شد همه باو احترام كردند.بله مردم فقط به لباس نگاه ميكنند.آخر چى چى من از او كمتره كه بايد اينقدر افاده كند.بله بخت و اقبال داره شوهرش دوستش ميداره،مثل تو نيست.من كه ديگر نميتوانم در خانه خراب شده براى تو و بچه هايت جان بكنم هر فكرى دارى بكن.

 

خانم محترم،اين رسم شوهردارى نيست.تو خيال ميكنى شوهرت براى تفريح و خوشگذرانى از خانه بيرون رفته است.براى كسب و كار وتهيه روزى خارج شده است.از صبح تا حال با صدها گرفتارى مواجه بوده كه تو تاب تحمل يكى از آنها را ندارى.از گرفتاريهاى ادارى يا كسبى اواطلاع ندارى.نميدانى با چه اشخاص بدجنس و حيله باز و موذى برخوردنموده و چه عقده هايى در روحش گذاشته اند.از روح پژمرده و اعصاب خسته او خبر ندارى.اكنون كه از گرفتاريهاى خارج فرار كرده و به خانه پناه آورده شايد دمى استراحت كند،به جاى آنكه غمى از دلش بر دارى هنوز نرسيده در شكايت و نق نق را باز ميكنى.آخر اين بدبخت چكند كه مرد شده،در خارج منزل با آن همه گرفتاريها مواجه است در خانه هم باشكايتها و ايرادها و بهانه جوئى هاى تو مواجه ميشود.انصاف خوب است.

 

قدرى هم به فكر او باش.در اين حال جز اين چاره اى ندارد كه يا داد وفرياد راه بيندازد تا از شكايتهاى بيجا و زخم زبانهاى تو نجات پيدا كند يااز خانه فرار كند و به يك قهوه خانه يا مهمانخانه يا سينما يا جاى ديگرپناهنده شود.يا واله و سرگردان در خيابانها پرسه بزند. خانم گرامى،براى رضاى خدا و براى حفظ شوهر و خانواده ات از اين شكايتها و نق و نق هاى بيجا دست بردار،زيرك و دانا باش وقت شناس باش.اگر هم واقعا درد دل دارى قدرى صبر كن تا شوهرت استراحت كند،اعصابش راحت شود.آنگاه كه سر حال آمد.و موقعيت مناسبى پيدا شد ميتوانى مطالب لازم و ضرورى را به عنوان مشورت نه اعتراض،با او در ميان بگذارى و در صدد چاره جويى بر آييد.اما اگر به شوهر و خانواده ات علاقه دارى از ذكر وقايع و حوادث جزئى و غيرضرورى بهر حال خوددارى كن.و با نق نق هاى دائمى اعصاب شوهرت راخسته نكن.بگذار به كار خود برسد.او هم به قدر كافى گرفتارى دارد.به داستان زير توجه فرماييد:

 

خانمى به نام...ميگويد:من از اول زن نق نقويى بودم.هر روزنق نق هاى من بيشتر و شديدتر مى شد.تا آنجا كه پس از هشت سال زندگى مشترك با...چند جمله بود كه تقريبا هر شب با اندكى تغيير بين ما رد وبدل مى شد.آن هم از وقتى كه شوهرم وارد خانه مى شد تا وقتى شام بخوردو توى رختخواب برود:واى خسته شدم.پدرم در آمد.چرا؟از بس كاركردم.كارهاى اين خانه بى صاحب مانده هم كه تمام نمى شود.هر طرفش رابگيرى باز يك طرفش روى زمين است.

 

-آخر اين كارهاى تو چيست كه تمام نمى شود؟

 

-آه چه ميدانم همين كارهاى لعنتى است.آب،جارو،ظرفشويى،رختشويى،غذا پختن،راست و ريس كردن اوضاع خانه،تر و خشك كردن بچه ها.

 

-عزيزم اين كارها كه تو ميگويى همه جا هست توى همه خانه ها همه زنها اين كارها را ميكنند.تو چرا سر من منت ميگذارى؟

 

-واى منت،چه منتى؟جانم به لب رسيده پدرم در آمده تو چه مى فهمى؟همين ميروى و پشت ميز اداره مى نشينى و پول ميگيرى و مى آيى خانه.ديگر چه ميدانى خانه چطور مرتب شده چطور نظافت شده؟

 

-اى واى خانم جان بس كن.

 

-خوب بله آقا حوصله شنيدنش را هم ندارى.من پدرم در آمده مريض شده ام دارم مى ميرم.

 

-عزيزم مريض شده اى برو دكتر.

 

-با كدام پول؟

 

-اى ناشكر اين همه پول از من ميگيرى باز هم...

 

-كدام پول،چه پولى؟همه اش خرج زندگيت ميشود.آن هم چه زندگى همه اش پر از بدهكارى، قسطهاى عقب افتاده.امروز مجبور شدم از كسبه سر محله نسيه كنم.

 

و بعد شوهر بيچاره ام وقتى از اين همه نق نق جانش به لب مى آمدلحاف را روى سرش مى كشيد و مى خوابيد.مادرم غالبا در جريان زندگى مابود و بارها مرا نصيحت ميكرد كه دست از اين نق نق ها بردارم.و من گوش نميدادم تا يك روز وقتى شوهرم سر كار رفته بود به من گفت:هر چه نصيحت كردم گوش ندادى حالا بكش كه سزايت همين است.شوهرت...

 

من مثل ديوانه از جا پريدم.نه باور نمى كنم.

 

بسيار خوب حالا كه باور نمى كنى تحقيق كن تا بدانى.تا ساعت دو بعد از ظهر كه شوهرم...از سر كار بيايد خونم خونم را مى خورد.وقتى آمد اول با عصبانيت بعدا با گريه موضوع را در ميان گذاشتم.گفت:ميدانى تو زندگى را براى من كوفت ميكردى.هيچوقت فكر نمى كردى كه من روزى دو سرويس كار ميكنم تا چرخ زندگيمان بگردد.شب خسته و كوفته به خانه مى آيم، حوصله نق نق ندارم،آن قدر خسته هستم كه تو ديگر حق ندارى با حرف زدن از كارهاى خانه مرا از زندگى بيزار كنى.ولى تو اين كار را ميكردى و هنوز هم ميكنى.واقعا مرا از زندگى بيزار كرده اى.گاهى فكر كرده ام كه اگر صاحب بچه نبوديم بهتر بود از هم جدا شويم.از اين جهت تصميم گرفته ام در جايى آرامش پيدا كنم و پيدا كردم.

 

-من درست شش ماه زحمت كشيدم تا مجددا شوهرم را به زندگى علاقه مند كنم ولى اين برايم تجربه اى شد كه ديگر شوهرم را كه در خارج به اندازه كافى خسته مى شود در خانه با شرح ملال خودم خسته تر نكنم.

 

حالا فهميده ام كه خانه جاى استراحت مرد است نه جاى عذاب (11)

 

پيغمبر اسلام صلى الله عليه و آله فرمود:هر زنيكه به وسيله زبان شوهرش را اذيت كند نمازها و ساير اعمالش قبول نميشود،و لو هر روزروزه باشد و شبها را براى تهجد و عبادت برخيزد،و بنده هايى آزاد كند وثروتش را در راه خدا انفاق نمايد.زنيكه بد زبان باشد و بدينوسيله شوهرش را بيازارد نخستين كسى است كه داخل دوزخ ميشود. (12)

 

رسول خدا فرمود:هر زنيكه شوهرش را در دنيا اذيت كندحور العين به او ميگويند:خدا ترا بكشد.شوهرت را اذيت نكن.اين مرد ازشما نيست و لياقت او را نداريد بزودى از شما مفارقت نموده به سوى ماميآيد. (13)

 

نميدانم منظور خانمها از اين غرغرها چيست؟اگر ميخواهند توجه شوهر را جلب نموده خودشان را محبوب و زحمتكش و خيرخواه جلوه دهند،مطمئن باشند كه نتيجه معكوس خواهند گرفت.نه تنها محبوبيتى پيدانميكنند بلكه مبغوض شوهر واقع خواهند شد.و اگر منظورشان اينست كه اعصاب شوهرشان را ناراحت كنند تا از كار و زندگى سير شود و به بيماريهاى اعصاب مبتلا گردد و از خانه فرار كند و براى تخدير اعصاب به اعتيادهاى خطرناك گرفتار شود و به مراكز فساد قدم بگذارد و بالاخره دق كش شود البته بدانند كه موفقيت و پيروزى آنها حتمى است.

 

خانم محترم،اگر به شوهر و زندگى علاقه دارى از اين رفتار زشت و غير عقلائى دست بردار.آيا احتمال نميدهى كه شكايتهاى بيجاى توباعث قتل و جنايتى شود يا كانون خانوادگى شما را متلاشى سازد؟به داستان زير توجه كن:

 

«وقتى...به خانه آمد همسرش در حاليكه دختر سه ساله اش را دربغل داشت به شوهرش گفت: دو نفر از همكاران او به منزل آمده ناسزاگفتند.مرد سخت ناراحت شد و در اثر جنون آنى چاقويش را در شكم فرزند خردسالش فرو كرد و به قتل رسيد.مرد به چهار سال زندان محكوم شد. (14) »

 

يك پزشك در دادگاه ميگويد:«در تمام مدت زندگى ما،همسرم حتى يكبار رفتارى كه شايسته يك زن خوب و كدبانو است نداشت.خانه ما هميشه نامرتب و درهم است.فريادها و بهانه جوئيها و دشنامهاى زننده او مرا بستوه آورده است.آنگاه حاضر ميشود با پرداخت پنجاه هزار تومان پول از شر او خلاص شود.و با خوشحالى ميگويد راستش را بخواهيد اگرتمام ثروت و حتى مدرك پزشكى ام را ميخواست ميدادم تا زودتر خلاص شوم.» (15)

ارسال نظر برای این مطلب
این نظر توسط جی سی باکس لینک باکسی برای همه در تاریخ 1348/10/11 و 15:23 دقیقه ارسال شده است

با قرار دادن کد نمایش جی سی باکس در قالب وبلاگتان یا یک پست ثابت روزانه 3 لینک از جدیدترین مطالبتان را ارسال کنید و بازدیدتان را چندبرابر کنید!


کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نظرسنجی
    کیفیت سایت ما را چگونه ارزیابی می کنید ؟
    آمار سایت
  • کل مطالب : 188
  • کل نظرات : 67
  • افراد آنلاین : 2
  • تعداد اعضا : 98
  • آی پی امروز : 41
  • آی پی دیروز : 66
  • بازدید امروز : 75
  • باردید دیروز : 192
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 8
  • بازدید هفته : 491
  • بازدید ماه : 2,364
  • بازدید سال : 28,626
  • بازدید کلی : 1,062,221
  • کدهای اختصاصی

    كد نوحه

    كد مداحی

    لوگوی سایت

    لوگوی دوستان