loading...
جنگ نــــــــــرم


اباصالح

امین شمسی بازدید : 341 شنبه 07 مرداد 1391 نظرات (0)
 گرسنگي جهاني و مك دونالد

“مک دونالد ” بزرگترین ثروت غیرمنقول جهان به شمار می رود که سالانه ۲میلیارد دلار صرف تبلیغات خود می کند. اما، چه چیزی درپس چهره “خندان و رنگین ” این غول غذاهای آماده که ادعای نوعدوستی اش گوش فلک را کر می کند، پنهان است؟
به راستی، چه ارتباطی است میان “مک دونالد ” و گرسنگی در جهان، نابودی جنگل های استوایی و سلامت انسان ها؟ درپس لبخند به ظاهر بی غل و غش “رونالد مک دونالد “، دلقک نمادین این رستوران زنجیره ای، حقیقتی وحشتناک پنهان است: بهره برداری جهانی از انسان ها، حیوانات و طبیعت! از دیدگاه غالب افراد جوامع گوناگون به ویژه کودکان، “مک دونالد ” وسیله ای است سرگرم کننده برای خوردن “لقمه ای ” لذیذ.اما، واقعیت آن قدرها که در تصور آنها می رود سرگرم کننده نیست، و شاید با دانستن آنچه به واقع رخ می دهد هرگز پای خود را به رستوران های غذاهای آماده نگذارند.

” مک دونالد ” و گرسنگی در جهان

البته، این کاملاً بی معناست که شهروندان غرب با مشاهده کودکان آفریقایی که از فرط گرسنگی به حال مرگ فرو افتاده اند در تلویزیون ها، آن هم درحالی که خود در حال تناول انواع خوراکی اند، بار گناه همه چیز را بردوش بگیرند. چنانچه پولی بابت کمک به این کودکان به حساب سازمان های بشردوستانه رنگارنگ واریز گردد، شاید که به لحاظ اخلاقی کاری درست انجام پذیرفته باشد، اما به لحاظ سیاسی این شکل کمک کاملاً بیهوده است، چراکه در این صورت از بار گناه دولت ها کاسته شده و درعین حال هیچ اقدامی در جهت اعتراض به قدرت بیش از حد شرکت های چندملیتی انجام نگرفته است.
اما، “مک دونالد ” صرفاً یکی از صدها شرکت غول چند ملیتی است که در گستره های عظیم کشورهای فقیر سرمایه گذاری کرده و پا گرفته اند. پهنه هایی که سران و بزرگان “تشنه دلار ” این کشورها با بیرون راندن کشاورزان کم بضاعت از مزارع شان به سودجویان غالباً غربی واگذار کرده اند! قدرت دلار در واقع بدین معناست که کشورهای فقیر با هدف کسب تکنولوژی و دریافت محصولات صنعتی، چاره ای جز این نمی بینند که به تولید هرچه بیشتر مواد خوراکی در راستای صادرات آن به آمریکا، اقدام کنند. در این ارتباط، باید گفت که ۳۶ کشور از مجموع ۴۰ کشوری که در شمار فقیرترین ها محسوب می شوند، محصولات غذایی خود را به ثروتمندترین کشورها صادر می کنند.
در واقع، برخی کشورهای جهان سوم که غالب کودکان شان از سوءتغذیه رنج می برند، راهی جز صادر کردن تولیدات کشاورزی خود که جزو نیازهای اولیه شان محسوب می گردد، پیش رو نمی بینند. از جمله این محصولات، می توان به موادغذایی لازم برای فربه ساختن دام ها اشاره کرد که سیل شان بازار همبرگرهای جهان غرب را برداشته است. بدین سان، میلیون ها هکتار از زمین های قابل کشت کشورهای فقیر به استفاده کشورهای غربی اختصاص یافته است (چای، قهوه، توتون و…)، درحالی که در خود این کشورها مردم از گرسنگی جان خود را از دست می دهند. “مک دونالد ” آمریکایی به گونه ای مستقیم در این امپریالیسم اقتصادی که بخش اعظم مردم رنگین پوست را در فقر و گرسنگی فرو برده است، دخالت دارد. و این درحالی است که مشاهده می کنیم بسیاری از مردم سفید پوست هر روز بر حجم چربی های خود می افزایند.
در کشورهای آمریکای لاتین، دام ها به کمک دانه های غلات تغذیه می شوند تا گوشت مصرفی همبرگرهای “مک دونالد ” و دیگر چند ملیتی های غذاهای آماده تأمین گردد. گله های دام ده برابر بیش از انسان ها دانه و سویا مصرف می کنند. چرا که، برای به دست آوردن یک کیلو گوشت گاو که “مک دونالد ” بزرگ ترین مصرف کننده آن در سطح جهان به شمار می رود، به ۱۰ کیلوگرم پروتئین گیاهی نیاز است. بنابراین، برای تولید یک تن گوشت، لازم است هفت برابر بیشتر پروتئین گیاهی مصرف گردد. به عبارت دیگر، ۱۴۵ میلیون تن دانه غلاتی که به خورد دام ها می رود، تنها ۲۱ تن گوشت و محصولات جانبی تولید می کند. و این بدان معناست که سالانه ۱۲۴ میلیون تن غلات به ارزش ۲۰ میلیارد دلار آمریکا به هدر می رود، درحالی که طبق محاسبات انجام گرفته، این مبلغ می تواند امکان تأمین خوراک، پوشاک و مسکن کل جمعیت جهان را به مدت یک سال فراهم آورد. بی اغراق می توان گفت که، هنگامی که لقمه ای از ساندویچ “بیگ مگ ” این چند ملیتی آمریکایی از حلق مان فرو می رود، درواقع لقمه ای از دهان یک گرسنه دزدیده شده است (۵ هکتار سویا می تواند پروتئین لازم برای ۶۰ فرد گیاهخوار را تأمین کند، درحالی که به عنوان خوراک دام، مقدار پروتئین لازم برای تنها دو نفر تأمین می گردد).
به عبارت دیگر، درحالی که میلیون ها تن از مردم جهان از فرط گرسنگی جان می بازند، مناطقی وسیع از کشورهای جهان سوم به پرورش دام و یا کشت دانه ها به هدف تغذیه حیواناتی که مقصد نهایی شان شکم غربی هاست، اختصاص می یابد. بدین سان، کشورهای در حال توسعه تحت فشار طرح های تعدیل ساختاری پیشنهادی “صندوق بین المللی پول ” و “بانک جهانی “، به این شکل کشاورزی صادراتی به زیان کشاورزی مورد نیاز مردم محلی روی می آورند. نتیجه آن که، بیش از سه چهارم زمین های کشاورزی جهان به حیوانات پرورشی و ۴۰درصد کشت غلات به تغذیه دام ها اختصاص یافته است. اروپا به میزان هفت برابر مساحت کشاورزی خود از زمین های جهان سوم به منظور تغذیه دام های این قاره استفاده می کند. و این درحالی است که، ۸۰۰ میلیون فرد بشر از گرسنگی رنج می برند.
دیگر آن که، دام های پرورش یافته در سطح کره زمین سالانه حدود ۳۶۰۰ میلیارد مترمکعب آب مصرف می کنند، درحالی که این عنصر حیاتی چالش عمده قرن بیست و یکم به حساب می آید، چرا که ۱۵ میلیون تن از جمعیت جهان سالانه به دلیل عدم دسترسی به این ماده حیاتی جان خود را از دست می دهند. بدین سان، مردم کشورهای فقیر از گرسنگی می میرند، درحالی که زمین های آنان صرف منافع چندملیتی های غربی گردیده، مورد بهره برداری بیش از حد آنها قرار می گیرد. و این است منطق لیبرال “سودجویی پیش از هر چیز، حتی امنیت غذایی “!

ارتباط گرسنگی جهانی و صنعت غذایی مک دونالد ارتباط گرسنگی جهانی و صنعت غذایی مک دونالد


نابودی کره زمین

شرکت های چند ملیتی غذاهای آماده زیباترین جنگل های جهان را با سرعتی غیرقابل تصور به نابودی می کشانند. از سال ۱۹۶۰، مساحتی معادل وسعت اسپانیا و از سال ۱۹۷۵ گستره ای به اندازه کل وسعت پرتغال و فرانسه از جنگل آمازون تخریب گردیده و با آهنگ کنونی (دقیقه ای ۲۵ هکتار)، نابودی کامل آن برای پنجاه سال آینده پیش بینی شده است.
“گاوین ادواردز “، هماهنگ کننده بین المللی مبارزات “سازمان صلح سبز ” برای حفظ جنگل ها، با تأکید بر ارتباط میان فعالیت های “مک دونالد ” از میان چند ملیتی های “فست فود “، وجنگل زدایی بی رویه، می گوید: “مک دونالد برای کشت سویای مورد نیاز تغذیه ماکیانی که سپس به غذاهای آماده رستوران های زنجیره ای این شرکت مبدل می گردند، منطقه آمازونی را نابود می سازد. تلاش های ما تأثیر این چند ملیتی ها و شرکای آنان را بر جنگل ها، زیستگاه های طبیعی و انواع و گونه های بسیار غنی گیاهی و جانوری به طور مستقیم به نمایش می گذارد. ”
میلیون ها تن از افراد بشر به آبی که از این جنگل ها جاری است، وابسته اند. در منطقه آمازونی که حدود یکصدهزار مزرعه پرورش گاو را در خود جای می دهد، باران های شدید دره های فاقد درخت را به طور کامل می شوید و موجبات فرسایش زمین ها را فراهم می آورد. بدین گونه، زمین خشک و برهنه در زیر آفتاب سوزان منطقه استوایی به زمینی بی حاصل برای کشاورزی تبدیل می گردد. کارشناسان معتقدند این نابودی در هر پنج ساعت به انقراض نسل یکی از انواع و گونه های حیوانی، گیاهی و یا حشرات می انجامد.
منطقه استوا در حصار کمربندی سبز متشکل از جنگلی فوق العاده زیبا و حاره ای قرار دارد که پنج میلیون سال از گزند هرگونه تمدن وتوسعه انسانی در امان بوده و نیمی از اشکال زندگی کره زمین، از جمله ۳۰ هزار گونه گیاهی را در خود شکل بخشیده است. “مک دونالد ” امروز خود اعتراف دارد که از گوشت گاوهایی استفاده می کند که در زمین هایی که به جنگل های استوایی متعلق است، پرورش یافته اند، و بدین سان مانع احیاء جنگل ها گردیده است. آنچه از این حیوانات دفع می گردد، مسئول ۴۰ درصد از انتشارات جهانی گاز آمونیاک است که یکی از دلایل عمده بارش باران های اسیدی به شمار می رود.
در واقع، “مک دونالد ” و “برگر کینگ ” دو شرکت از مجموع شرکت های بی شمار آمریکایی اند که از حشره کش ها به منظور نابودی مناطقی وسیع از جنگل های حاره ای در آمریکای مرکزی و ایجاد چراگاه های موردنیاز دام هایی استفاده می کنند که سپس در ایالات متحده – که به کشور “فست فود ” معروف است- به همبرگر، خوراک حیوانات و نیز مواد لازم جهت بسته بندی غذاهای آماده تبدیل می شوند. و اگر چه این چند ملیتی ها خود مدعی اند از کاغذهای بازیافت شده برای رفع نیازهای خود بهره می گیرند، اما واقعیت این است که ۱۳۰۰ کیلومتر مربع از جنگل باید تخریب گردد تا کاغذ مورد نیاز یک سال بسته بندی “فست فود ” فراهم آید. علاوه بر این، مردم بومی که توسط شبه نظامیان تحت امر چند ملیتی ها و نیز نیروهای دولتی از زمین های خود رانده می شوند، به اجبار در دیگر مناطق جنگلی اسکان یافته و به ناچار به نابودی جنگل ها دامن می زنند.
از دیگر سو، ۲۱ هزار شعبه “مک دونالد ” در جای جای کره زمین به تنهایی سالانه بیش از یکهزار تن زباله جعبه بسته بندی غذا تولید می کنند که خود مستلزم استفاده از مواد شیمیایی آلاینده است. “مک دونالد ” و دیگر رستوران های زنجیره ای “فست فود ” یا غذاهای آماده شعارهای خود را صرفا با این هدف بر “حفظ محیط زیست ” متمرکز ساخته اند که به دنبال امتیازات مالی و نیز جلا بخشیدن به تصویر مخدوش خود نزد مردم کوچه و بازار و مشتریان خود هستند.
بدین سان، “مک دونالد ” و دیگر شرکت های چند ملیتی مشابه طی تهاجم استعماری خود نه تنها زمینه را برای وقوع یک فاجعه زیست محیطی فراهم می آورند، بلکه زمین ها را نابود ساخته، امنیت غذایی مردم محلی را از بین می برند، بومیان را قتل عام می کنند و اقوام متعدد و کشاورزان کوچک را از زمین های آباء و اجدادی شان بیرون رانده، هزاران سال زندگی آرام و بی دغدغه آنان را کاملا مختل می سازند. به غیراز این، موادشیمیایی به کار رفته در کشاورزی به طور منظم آب های زیرزمینی و جریان های آب دهکده های اطراف را آلوده ساخته، سبب مرگ روزانه ۶۰۰ کودک می گردد.
جنگل زدایی فزاینده این چند ملیتی ها طی ۱۵۰ سال گذشته گازهای گلخانه ای را حدود ۳۰ درصد افزایش داده است. جنگل از طریق جذب گازکربنیک نقشی اساسی در کنترل آب و هوا و حفاظت از منابع آب شیرین ایفا می کند. این، نمونه ای کامل از استکبار و انحراف شرکت های چند ملیتی غربی است که بی وقفه در اندیشه سودجویی اند، و کره زمین و جنگل های آن نیز به شکلی تراژیک این سیاست ها را متحمل می گردند.
هنگامی که می دانیم که به عنوان مثال، در ایالات متحده آمریکا، سرزمین غذاهای آماده، درهر ساعت یک میلیون حیوان تناول می شود، این به معنای مردود شمردن حاکمیت جنوب به سود مصرف اضافی گوشت در شمال است. در واقع، چنانچه ساکنان آمریکا ۱۰ درصد از مصرف گوشت خود بکاهند، آب، زمین و انرژی صرفه جویی شده می تواند خوراک بیش از ۱۰۰ میلیون تن را تامین سازد. این درحالی است که گزارش شگفت انگیز “سازمان کشاورزی و خواروبار جهانی ” (فائو) نشان می دهد که کشاورزی کنونی قادر است ۱۲ میلیارد شهروند کره زمین، یعنی تقریبا دو برابر رقم کنونی افراد بشر، را سیر کند!
“پولدار باید سهم فقیر را بالا بکشد و ارباب باید بر برده خود حکومت کند! ” این، درس اخلاقی است که غربی ها برای فرزندان خود به جا می گذارند و آن را “تقدیر ” می نامند! از یک سو، ما را به حقیقت کذب “زیادی جمعیت ” خو می دهند تا اندیشه کنترل موالید را به ما بقبولانند و از دیگر سو، تمامی تلاش ها به کار گرفته می شود تا توزیع ثروت معنای “مدینه فاضله ” را یابد! در نیمکره جنوبی، بیش از ۸۵۰ میلیون تن از سوء تغذیه مداوم رنج می برند و ۲ میلیارد فرد بشر با کمبودهایی مواجهند که می تواند آن ها را به معلولیت های دائم رهنمون گردد، درحالی که درشمال بیش از یک میلیارد تن از مردم از “زیادی تغذیه ” در عذاب اند.
گرسنگی خود ابزاری فوق العاده برای ترس است، وحشت از کمبودها! و براین اساس است که فلسفه غرب شکل می گیرد: “بقای من به بهای فقر و گرسنگی دیگری! ” و همین فلسفه است که اندیشه های غیرانسانی را به جریان می اندازد. همان گونه که “هنری کیسینجر “، وزیرخارجه اسبق آمریکا و برنده جایزه “صلح ” نوبل در سال ۱۹۷۳، نیز در خاطرات خود تحت عنوان “تأثیرات رشد جمعیت جهانی بر امنیت ایالات متحده آمریکا و منافع آن در آن سوی دریاها ” بر آن تاکید می ورزد: “لازم است (البته به باور خودش) جمعیت سیزده کشور جهان سوم (هند، بنگلادش، نیجریه،…) را که وزن جمعیتی شان به تنهایی آن ها را به ایفای نقشی مهم در سیاست بین المللی محکوم می سازد، تحت کنترل درآورد و یا حتی کاهش داد. ” خانم “مارگارت سانگر “، بنیانگذار “سازمان طرح تنظیم خانواده “، نیز به نوبه خود “دلسوزانه ” می نویسد: “تمامی بدبختی های جهان از این ناشی می شود که به افراد غیرمسئول،جاهل، بی سواد و فقیر اجازه می دهیم تولید مثل کنند بدون آن که هیچ کنترلی بر باروری آن ها داشته باشیم! ” و در ادامه این اندیشه پیرو نازیسم، دکتر “ام. کینگ ” معتقد است: “سعی کنید طرح تنظیم خانواده را به اجرا در آورید، اما چنانچه طرح کارآمد نبود، بگذارید فقیرها بمیرند زیرا که تهدیدی برای محیط زیست محسوب می شوند! ”
پس نتیجه آن که، تهدید محیط زیست همانا فرد فقیر است! آن که کم تولید می کند، کم مصرف می کند- یا که اصلاً مصرف نمی کند- و “نوعدوستی ” تمدن های پیشرفته موسوم به “توسعه یافته ” را به اجبار متحمل می گردد! همه را بکشیم تا نژاد سفید زندگی روبه زوال خود را ادامه دهد! دراین جا، لازم است به این افراط گرایان بی مغز یادآوری شود که انسان “سرطان جهان ” نیست، بلکه تمدنی را که دنبال می کند و روش تولید و مصرف این تمدن است که باید زیر سؤال رود!

ارتباط گرسنگی جهانی و صنعت غذایی مک دونالد ارتباط گرسنگی جهانی و صنعت غذایی مک دونالد

بزرگ ترین “فست فود “

” مک دونالد ” در واقع بزرگترین رستوران زنجیره ای غذاهای آماده درجهان محسوب می گردد و روزانه حدود ۶۴ میلیون مشتری خود را تغذیه می کند. این شرکت که در آمریکا پایگاه دارد، درسال ۱۹۵۵ توسط تاجری به نام “ری کروک ” بنیان نهاده شد. او در واقع شرکت خود را با خرید حق امتیاز یک همبرگر فروشی کوچک زنجیره ای که صاحبان آن “موریس و ریچارد مک دونالد ” بودند، پایه گذاری کرد. رستوران های “مک دونالد ” در سراسر جهان یا به وسیله خود شرکت اداره می شوند یا آن که امتیاز استفاده شان به افراد محلی واگذار گردیده است (فرانشیز)، که این خود درآمدی کلان برای شرکت به ارمغان می آورد.
بدین سان شرکت “مک دونالد ” یک چند ملیتی است که بیش از ۳۷هزار و ۷۳۷ فرانشیز تحت نام “مک دونالد ” در ۱۲۱کشور جهان -از جمله ۱۲هزار شعبه در خود آمریکا دارد-، اما در بسیاری از دیگر رستوران های زنجیره ای نیز سهیم است. درآمد این شرکت درسال ۲۰۰۱ به ۸۷/۱۴ میلیارد دلار بالغ می شد و سود خالص آن ۶۴/۱ میلیارد دلار بوده است.
این “غول غذاهای آماده ” اغلب هدف انتقادات فراوان قراردارد که علاوه برجنبه های فوق جنبه سلامتی و انسانی را نیز شامل می شود. در واقع، تحقیقات متعدد نشان می هد که غذاهای “مک دونالد ” به لحاظ چربی، قند، نمک و مواد شیمیایی به کار رفته درآنها بسیار غنی و به لحاظ فیبرهای گیاهی و ویتامین ها بسیار فقیرند و خطر بیماری های قلبی، برخی سرطان ها (پروستات، پانکرآس، سینه، ریه، روده و…)، دیابت، چاقی مفرط و دیگر امراض را بسیار افزایش می دهند. افزودنی های شیمیایی یافت شده دراین غذاها (بیش از ۱۲ماده شیمیایی) مسبب سالانه ده ها هزار مرگ بر اثرسرطان شناخته شده و می توانند کودکان را به انواع بیماری مبتلا سازند و آنها را به سمت بیش فعالی سوق دهند. دراین راستا، ارقام ذیل بسیار قابل توجه است:
از هنگامی که “مک دونالد ” به آسیا قدم گذارده، ۱۵ درصد کودکان تایلند، یک پنجم چینی ها و… به چاقی مفرط مبتلا گردیده اند، درحالی که درآمریکا، سرزمین “مک دونالد “، از هر ۴ شهروند یک تن (۴۵ درصد شهروندان، دومین عامل مرگ و میر دراین کشور با رقم ۴۰۰۰ مورد مرگ در سال) و در انگلیس از هر ۴۰ زن یک نفر به چاقی مفرط مبتلا است.
مجلس نمایندگان آمریکا سال گذشته لایحه قانونی “چیزبرگر ” را به تصویب رساند که هدف آن حمایت از رستوران های زنجیره ای غذاهای آماده و گروه های غذایی آمریکا در برابر شکایات افراد چاق بود. علت آن؟ این شکایات می توانند پیامدهای مالی فاجعه انگیزی به دنبال داشته باشند! بهانه تصویب این لایحه نیز شگفت انگیز است، چرا که هدف، محافظت از بخشی است که با ۱۲میلیون مزدبگیر خود پس از دولت بزرگ ترین کارفرما در آمریکا محسوب می گردد. تولید انواع دارو به منظور جذب چربی های غذایی در سطح روده ها و یا داروهایی که در سطح مغز عمل کرده و اشتها را کاهش می دهند، نشان از توجه “ویژه ” مقامات آمریکایی به پیامدهای استفاده از غذاهای آماده دارد و افکار عمومی را از دلایل چاقی مفرط و بیماری ها منحرف می سازد.
باید گفت که تبلیغات “مک دونالد ” کودکان را هدف گرفته، مغز آنان را با ترفندهای خود کاملا شست وشو می دهد، چرا که کودکان تأثیرپذیرتر از بزرگسالان اند! و به منظور جذب بهتر این کودکان، انواع هدایا (کلاه کاغذی، بادکنک، انواع اسباب بازی، و…) در کنار غذاهای آماده خود به آنها اهدا می کند. طبق تحقیقات دکتر “توماس رابینسون ” از دانشکده پزشکی دانشگاه “استانفورد ” (کالیفرنیا)، “تبلیغات کاملا بر مغز کودکان اثر گذارده، حتی درک آنان از غذا و نیز قوه چشایی شان را تغییر می دهد. ” اما، آنچه این کودکان نمی دانند این است که برای شاد کردن دل آنها، کودکان دیگری در چین که بین ۱۰ تا ۱۶ سال سن دارند، در شرایطی وحشتناک و اسف بار و به ازای دستمزدی بسیار ناچیز، یازده ساعت در روز و شش روز در هفته جان می کنند تا انواع اسباب بازی ها را برای شان تهیه کنند.
“مک دونالد ” برای جذب بهتر کودکان و بزرگسالان، همچنین دو شرکت “کوکاکولا ” و “والت دیسنی ” را نیز با خود همداستان ساخته است، که هدفی مشترک را با این غول غذاهای آماده دنبال می کنند. این در حالی است که، تحقیقات متعدد “کوکاکولا ” را مسئول موارد دیابت و پوکی استخوان در کودکان دانسته است. “پل زیمت “، کارشناس استرالیایی، در ارتباط با بیماری دیابت می گوید: این بیماری در واقع پیامد “کوکا استعمار جهان ” است.

نظام بهره کشی

” مک دونالد ” علاوه بر کودکان چینی از کارکنان خود نیز بهره کشی می کند. در واقع، شرایط کاری کارکنان این شرکت چندان بد و دستمزد آنان چندان ناچیز است که اغلب کار خود را پس از یک ماه ترک می گویند. غالب این افراد از میان اقلیت های قومی و نژادی و یا آنها که زیر سن قانونی قرار دارند، انتخاب شده و با مزدی اندک در شرایطی طاقت فرسا و بسیار دشوار (گرما، سروصدا، انواع بوی ناخوش، استرس فراوان، نبود امکان رشد، و…) به کار مشغول می گردند.
سیاست “مک دونالد ” این است که از پیوستن کارکنان خود به اتحادیه های کارگری به شدت جلوگیری و آن عده از این افراد را که در سندیکاها عضویت دارند، اخراج کند. این سیاست در تمامی رستوران های “مک دونالد ” (به غیر از سوئد و دوبلین، آنهم پس از مبارزه ای طولانی) به اجرا درمی آید. یکی از رؤسای “مک دونالد ” در انگلیس می گوید: “ارائه هرگونه اطلاعات پیرامون شرایط کاری در رستوران ها به سندیکاها، به منزله نقض قرارداد کاری است و خطایی مهم به حساب می آید که مجازات آن اخراج است. ”
در شهر “سانفرانسیسکو “، “مک دونالد ” حتی به هنگام استخدام پرسنل خود از دستگاه های دروغ سنج استفاده می کند تا مشخص شود آیا متقاضی استخدام به اتحادیه ای خاص تعلق یا حتی بدان گرایش دارد، یا خیر! بدین سان، زنان بدون فرزند، دانشجویان و خارجی تبارها بهترین ابزار کار برای این چند ملیتی به حساب می آیند. ۶۶ درصد از مزدبگیران “مک دونالد ” در سطح جهان (معادل یک میلیون و پانصد هزار تن) زیر ۲۱ سال و نیمی از این تعداد زیر ۱۸ سال سن دارند.

بنیاد “رونالد مک دونالد “
برای شرکت “مک دونالد ” همانند بسیاری از دیگر شرکت های چند ملیتی، فریب و ریا سلاح هایی هستند که با دقت تمام به کار گرفته می شوند. و مثال ها نیز فراوانند. در واقع، هر بهانه ای برای مبرا ساختن این “قدیسان ” از اتهام سودجویی و بهره کشی به نظر خوب و مطلوب می آید. به همین منظور نیز، “مک دونالد ” در سال ۱۹۹۴ اقدام به گشایش “بنیاد ” خود کرده و کوشیده است تا تجارت خود را به سس “قداست ” آغشته سازد.
“بنیاد رونالد مک دونالد ” که از سوی وحشتناک ترین شرکت های تولیدگرا حمایت می شود، با نقاب “نوعدوستی ” بر چهره خود نه تنها به کمک کودکان بیمار می شتابد، بلکه حتی می کوشد ترحم و دلسوزی مصرف کنندگان را نیز به این موضوع معطوف سازد. حال، اگرچه اشخاص زود باور این “نوعدوستی ” ظاهری را مورد تحسین قرار می دهند، اما باید گفت که در پس این نقاب همان شرکتی نهفته است که صدها کودک را در نیمکره فقیر جهان به استثمار می کشد. هنگامی که کودکی با مشاهده اسباب بازی هدیه خود در کنار ظرف غذایش غرق در شادی و شعف می گردد، کودکی دیگر در زیر بار ساعات اضافی کار خود برای ساخت همین اسباب بازی خرد می شود.

چـــــه بایــد کـــرد؟

آنچه در بالا گفته شد درباره تمامی دیگر رستوران های زنجیره ای غذاهای آماده ( “کنتاکی “، “ویمپی “، “برگرکینگ “،…) نیز صادق است. جملگی این غول های چند ملیتی تمامی تلاش خود را به کار می گیرند تا بهره برداری بیرحمانه خود از منابع، حیوانات و انسان ها را در پس نمایی شاد و رنگین از افکار عمومی پنهان دارند. افزایش رقم این چند ملیتی ها که فهرست غذایی شان چندان متفاوت نیست، نه به معنای تنوع انتخاب، بلکه به منزله کاهش این انتخاب است. این روحیه مادی گرایی به دلیل وجود غول هایی که بازار را در تصرف خود دارند، در تمامی زمینه ها بر زندگی روزمره افراد تأثیر گذارده، محل و فرصتی برای آنها که انتخاب واقعی را پیش روی شهروندان قرار می دهند، باقی نمی گذارد.
بسیاری از شخصیت ها، کارشناسان و سازمان ها در سراسر جهان از جمله آمریکا، استرالیا و انگلیس “مک دونالد ” و دیگر چند ملیتی های غذاهای آماده را به دلایل گوناگون مورد انتقاد قرار داده، اقدامات بی شماری علیه آنها به عمل آورده اند. در اواسط سال های دهه ۱۹۸۰، اقدام “سازمان صلح سبز ” لندن که خواستار “یک روز اقدام علیه مک دونالد ” شده بود، با استقبال گرم بسیاری افراد و سازمان های جهان روبه رو گردید. بدین شکل است که، مراسمی هر ساله در ۱۶ اکتبردر سراسر جهان برگزار و تظاهرات و راهپیمایی های متعددی به مناسبت آن برپا می گردد.
“مک دونالد ” که سالانه حدود ۲ میلیارد دلار صرف تبلیغات خود می کند، با تهدید به اقدام قانونی علیه این معترضان تمامی تلاش خود را در جهت خاموش ساختن صدای اعتراض جهانی به کار می گیرد. بسیاری از مخالفان این شرکت صرفاً بدان دلیل که به لحاظ مالی قادر به مقاومت در برابر شکایات آن نیستند، مجبور به عقب نشینی شده اند. با این حال، اعتراض ها علیه این غول غذاهای آماده که حجم معاملات آن به سالانه ۲۶ میلیارد دلار بالغ می گردد، همچنان ادامه دارد.
به هر شکل، مسابقه جاری برای کسب هرچه بیشتر درآمد، در پس نقاب تمدن جامعه ای غیرانسانی پدید آورده است که در آن شهروندان بیش از هر زمان آلت دست سودجویان و اربابان قدرت قرار دارند. کشورهای جنوب که پیشتر استعماری با رنگ و لعاب قانونی را تجربه کرده و امروز به شکلی نامحسوس تر تحت کنترل چندملیتی ها قرار دارند، با انتقال منابع طبیعی خود به کشورهای سودجوی غربی، به هدف و قربانی انواع سوءاستفاده ها و بهره برداری ها مبدل گردیده اند، در حالی که جهان مسخ شده در برابر جریانات “بازارهای مالی ” همچنان بی تفاوت از کنار موارد متعدد شکنجه، گرسنگی، بی عدالتی، قتل عام اقوام مختلف، بهره کشی از زنان و کودکان و بسیاری فجایع دیگر، می گذرد. آیا انسان ها حقیقتاً محکومند همچنان در جایگاه قربانی خشونت، بی عدالتی و زوال ارزش های انسانی و معنوی تمدن خود باقی بمانند؟ برای انسان امروزی، تداوم “انسانیت ” است که زیر سؤال می رود! راه حل بنای جهانی دیگر، الزاماً راه انداختن انقلاب و جست وجوی تقصیر کاران نیست، بلکه این امر ابتدا شناخت “خود ” را می طلبد و تعیین اولویت ها را. حال، در برابر این نمادهای جهانی سازی فرهنگ “فست فود ” که چند ملیتی های غذاهای آماده اند، چه باید کرد؟
صنعت غذاهای آماده از نفوذ اقتصادی- و در نتیجه، سیاسی-بسیاری برخوردار است و این نفوذ را در راه افزایش سود و منافع خود به زیان مردم به کار می گیرد. با این حال، می توان تحریم رستوران های زنجیره ای غذاهای آماده را راه حلی به منظور مبارزه با این غول ها دانست. اما، ایجاد تغییر در جامعه همت بلند می طلبد. جنبش ها هیچ نیستند جز “افراد معمولی ” که یک به یک به هم پیوسته اند. در برابر فشار سازمان ها، قدرتمندان و اربابان جهان که بر زندگی ها و کره مان تسلط یافته اند، راهی جز مقاومت باقی نمی ماند. بسیارند کسانی که به لطف اتحاد با یکدیگر کوشیده اند ابزاری برای مبارزه با نظام مادی گرای چندملیت هایی چون “مک دونالد ” آمریکایی بیابند. یادمان باشد که انتخاب یک رستوران غذاهای آماده به منزله حفظ بقای یک چند ملیتی و کمک به ادامه بهره برداری از افراد و امکانات جهان سوم است.

امین شمسی بازدید : 484 شنبه 07 مرداد 1391 نظرات (2)
 تحلیلی بر مراسم Golden Globe Awards 2012 و جدایی نادر از سیمین

فیلم “جدایی نادر از سیمین” مورد اقبال و انتخاب و گزینش بسیاری از انجمن ها و مراکز و نهادهای سینمایی و نقد فیلم قرار گرفت اما اما آیا این استقبال مثلا انجمن منتقدان لندن یا لس آنجلس و یا نشریه گاردین و بالاخره گلدن گلوب و بافتا می تواند معیاری برای شایستگی ها و قوت فیلم فوق الذکر باشد؟ آیا نامزدی این فیلم در بخش فیلم های غیر انگلیسی زبان اسکار ۲۰۱۲ (که با توجه به شواهد موجود قریب به یقین است) نشانی از اوج موفقیت آن خواهد داشت؟ یا به قول معاونت محترم سینمایی اگر آمریکا و غرب بخواهند دشمنی‌هایشان را ادامه داده یا تشدید کنند‌، “جدایی نادر از سیمین” را انتخاب نمی‌کنند! یعنی اگر فیلم مذکور را انتخاب نمایند ، دشمنی هایشان را با انقلاب و نظام اسلامی پایان داده اند؟!

          

(با این استدلال مشعشع ، آنها ۱۲ سال پیش با نامزد کردن فیلم “بچه های آسمان” در مراسم اسکار به دشمنی هایشان با انقلاب اسلامی خاتمه بخشیده بوده اند و پس از آن هرچه کرده اند از سر خیرخواهی و دوستی بوده است!)

نگاهی اجمالی به گذشته برگزیدگان و نامزدهای کانون ها و انجمن ها و نشریات یاد شده که به نوعی حلقات پیرامون مراسم اسکار به شمار می آیند ، پاسخی منفی برای سوالات بالا ، حاصل خواهد نمود. چراکه همه ساله تقریبا از اواخر ماه دسامبر ، این گروه از جمعیت ها و مجامع سینمایی و مطبوعات مربوطه در غرب شروع به انتشار لیست برگزیدگان سال خود می کنند که قریب به اتفاق منتخبین آنها ، براساس قواعد و قوانین آکادمی علوم و هنرهای سینمایی آمریکا ارائه می شوند. یعنی رشته های مورد انتخابی آنها ، همان رشته های اصلی اسکار بوده که بخش اعظم کاندیداها و برندگان را فیلم های آمریکایی و افراد آن تشکیل می دهند. فیلم هایی که بایستی در زمان و به مدت معینی در سینماهای لس آنجلس (طبق ضوابط آکادمی اسکار) به اکران عمومی درآمده باشند.

 

امین شمسی بازدید : 580 شنبه 07 مرداد 1391 نظرات (0)


آنچه باید در باره فراماسونری بدانیم

 

مرور سیر تاریخی چگونگی ورود فراماسونری به ایران، فعالیت‌های آن و خسارات جبران ناپذیر بر ملت ایران و البته تشابه‌های ‘فراماسونری قدیم’ و ‘فراماسونری جدید’ می‌تواند عمق هشدار آیت‌الله مصباح را نشان دهد.

 

امین شمسی بازدید : 2679 شنبه 07 مرداد 1391 نظرات (0)

نظم نوین جهانی مورد نظر آمریکا و صهیونیست‌ها چیست؟

تحولات یک قرن اخیر، جهان را به چه سمت و سویی سوق داده است؟

اهداف این نظم نوین و منافع آن برای ابرقدرت‌ها چه خواهد بود؟ 

ایران در کجای نظم نوین جهانی قرار دارد؟

آیا نظم نوین جهانی "توهم توطئه" است؟


با توجه به اینکه اخیرا اصطلاح نظم نوین جهانی بر سر زبان بیشتر سیاست‌مداران بزرگ دنیا افتاده و بر آن به طور ضمنی تأکید کر‌ده‌اند، آشنایی با مفهوم این اصطلاح برای همگان ضروری است. اگرچه برخی برای بی‌اهمیت جلوه دادن نظم نوین آن را تئوری توطئه می‌خوانند اما لازم است بدانید که این اصطلاح به دست سیاست‌مداران و اساتید فن ابداع شد و از آن برای اشاره به نیاز به یک نظام جهانی بر پایه ایده‌آل‌های سیاسی و اجتماعی غربی استفاده شده است. به همین دلیل نباید به راحتی از کنار آن گذشت. ایدئولوژی نظم نوین جهانی پیش از تئوری توطئه پا به عرصه گذاشت و چنین تئوری‌های به دلیل عدم شفافیت در درون دولت‌ و اعمال مشکوک افراد قدرتمند که از آن اصطلاح استفاده کرده‌اند توسعه یافته است.

اصطلاح نظم نوین جهانی و اصطلاحات مشابه آن همچون نظم بین‌المللی یا دولت جهانی و امثال آن معنای پیچیده‌ای ندارد. نظم نوین رمز و رازی مخفی یا تئوری توطئه‌ای تودرتو نیست. معنای آن خیلی ساده است: نظمی جدید در کل دنیا. ساختار سیاسی و مالی جدید، شیوه‌ای جدید برای مدیریت و کنترل تمامی امور در مقیاس جهانی.

 

گرافیک ارتباط و عملکرد سازمان‌های دولتی و غیر دولتی آمریکا در راستای نظم نوین جهانی

 

بنابراین هنگامی یکی از مقامات ارشد سیاسی جهان از یک نظم نوین جهانی و مفاهیم مشابه سخن به میان می‌آورد منظورش نوعی تغییر در ساختار قدرت در جهان است و با توجه به اینکه هر یک از ما شهروندان این جهان محسوب می‌شویم پس تحت تأثیر ساختار جهان خواهیم بود و زمانی که مقامات منتخب جهان یا افراد قدرتمند در خصوص نظم نوین جهانی بحث و گفتگو می‌کنند یا خواستار اجرای آن می‌شوند، عقل سلیم حکم می‌کند که این مساله پیامدهایی برای زندگی ما دارد و باید گوش به زنگ باشیم. باید اذعان داشت که حکومت جهانی یا نظم نوین جهانی همیشه در ذهن افراد قدرتمند و حاکمان دنیا بوده است و خواهد بود.

بخشهایی از فیلم ماتریکس که در آن ضرورت وجود نظم نوین جهانی و ناگزیر بودن جهان از پذیرش آن به مخاطب الغا می‌شود

لینک دانلود فیلم

با وجود اینکه از نظم نوین جهانی به عنوان «تئوری توطئه» یاد می‌شد اما این اصطلاح به تازگی بر زبان بسیاری از رهبران کنونی غرب به طور علنی جاری و رسانه‌ای شده است و به جرئت می‌توان گفت که این توطئه بزرگ قرن 21 دیگر بر کسی پوشیده نیست و تلاش رسانه‌ها و اندیشمندان غربی برای واهی نشان دادن این مساله نتیجه‌ای در پی نخواهد داشت.

 

علائم نظم نوین جهانی رمزگشایی شده بر روی دلار آمریکا

 

 

نظم نوین جهانی؛ سلطه بر تمام دنیا

 

«ویکی‌پدیا» با تئوری خواندن نظم نوین جهانی در توضیحات مربوط به این اصطلاح آورده است که در تئوری توطئه، اصطلاح نظم نوین جهانی (New World Order یا NWO) به پیدایش حکومتیتمامیت‌خواه برای سلطه بر تمام دنیا اطلاق می‌گردد. در تئوری‌های توطئه درون‌مایه معمول نظم نوین جهانی پایگاه سری قدرتی از نخبگان در نظر گرفته می‌شوند که لیست بلندبالایی از اقداماتی که باید در سطح جهان انجام دهند در دست دارند و در حال دسیسه‌چینی برای حاکمیت بر جهان از طریق یک حکومت جهانی اقتدارگرا و قدرت‌طلب هستند؛ حکومتی که جایگزین حاکمیت تمامی کشورهای مستقل جهان شود. طرح‌ریزی رخدادهای مهمی در سیاست و اقتصاد جهان به گروه‌های تأثیرگذار کوچکی نسبت داده می‌شوند که از طریقسازمان‌های صوری متعددی انجام می‌گیرند. تلاش برای تسلط بر جهان از جانب گروه‌های سیاسی و سری کوچک طی حوادث تاریخی و کنونی متعدد، جزئی از نقشه دستیابی به سلطه جهانی در نظر گرفته شده‌اند.

سخنان جان اف کندی در مورد نظم نوین جهانی که باعث ترور وی شد

لینک دانلود فیلم

 

 

ماهیت نظم نوین جهانی چیست؟

نظم نوین جهانی یک دکترین و برنامه است

 

اما واقعیت چیز دیگریست! نظم نوین جهانی اصطلاحی است که از آن برای توصیف متحد کردن ابرقدرت‌های جهان برای برقراری، حفظ صلح و امنیت جهانی و به بیانی روشن‌تر نظارت و حکمرانی بر کل جهان استفاده می‌شود. اصطلاحاتی نظیر دولت جهانی، نظم جدید، جهانی سازی، دهکده جهانی، نظم بین‌المللی و امثال آن همگی مترادف با نظم نوین جهانی هستند. شکی نیست که همه این اصطلاحات می‌توانند به جای یکدیگر و با توجه به مقتضیات زمان و مکان و در شرایط متفاوت برای مخاطبان متفاوت به کار بروند. اشتباه نکنید! آنها در اساس یک معنی را القاء می‌کنند.

برنامه نظم نوین جهانی در دنیای امروز دیگر مخفی نیست. این برنامه در گزارشات شورای روابط خارجی، کمیسیون 3 جانبه، گروه بیلدربرگ، کلوپ رم، سازمان ملل، بانک جهانی، صندوق بین‌المللی پول و اخیرا بر زبان بسیاری از رهبران غربی نظیر باراک اوباما، هیلاری کلینتون، بیل کلینتون، جورج بوش، دیوید کارون، گوردون براون، آنگلا مرکل، نیکولا سارکوزی و ... جاری و بر آن تاکید شده است.

 

 

ویژگی‌ها و روش‌های اجرای نظم نوین جهانی

لینک دانلود فیلم

مایر آمشل روچیلد را می‌توان بنیان‌گذار نظم نوین جهانی نامید. وی در سال 1744 در فرانکفورت آلمان دیده به جهان گشود. راتچیلد همچنین بنیان‌گذار امپراتوری بانک راتچلیدهاست. وی در سال 1773 میلادی 12 تن از دوستان بانفوذ و قدرتمند خود را جمع و آنها را قانع کرد که اگر همگی آنها تمام سرمایه و توان خود را یکجا جمع کنند می‌توانند بر جهان حکومت کنند و نظم نوین جهانی پا به عرصه ظهور می‌گذارد. پس از این بود که طبقه ممتاز ایلومناتی و فراماسونرها با یکدیگر متحد شدند و دستورالعمل نظم نوین جهانی را مرحله به مرحله به اجرا گذاشتند. در این میان سرمایه‌داران بزرگ دنیا، بانکداران، سیاستمداران و طبقه ممتاز جهان جزو برنامه‌ریزان اصلی نظم نوین هستند.

 

 

«جورج بوش پدر» - چهل و یکمین رئیس جمهور آمریکا - نخستین سیاست‌مداری بود که در سخنرانی خود خطاب به کنگره در سال 1990 میلادی بر ایجاد «نظم نوین جهانی» تأکید کرد. اگرچه تئوری‌های اولیه دکترین «نظم نوین جهانی» یا «دولت جهانی» و امثال آن توسط افرادی نظیر «وودرو ویلسون» بیست و هشتمین رئیس جمهور آمریکا، «هنری کیسینجر»، «دیوید راکفلر»، «وینستون چرچیل»، اندیشکده «شورای روابط خارجی آمریکا»، «میخائیل گورباچف»، «جورج سوروس» و دیگر رهبران و سرمایه داران غربی مطرح شده است اما به طور کلی می‌توان سخنرانی «جورج بوش پدر» در سال 1990 را که منجر به جنگ خلیج فارس و جنگ‌های کنونی شد، سرآغاز مرحله اصلی تحقق و پیاده سازی نظم نوین جهانی دانست. اگرچه ایده نظم نوین جهانی قدمتی بیش از صد سال دارد اما جنگ خلیج فارس گامی تاریخی برای استقرار نهایی نظمی نوین جهانی بود. نظم نوین هنوز شکل نهایی خود را پیدا نکرده و در حال حاضر در دوره انتقال به نظم نوین به سر می‌بریم.

سخنان جورج بوش پدر در توضیح نظم نوین جهانی

لینک دانلود فیلم

دیوید راکفلر در سخنرانی خود که در سال 1994 در مراسم ضیافت شام سفیران سازمان ملل انجام داد در خصوص فرصت پیش آمده برای دوره انتقال به نظم نوین جهانی چنین عنوان کرد: پنجره‌ای که برای استقرار حقیقی صلح‌آمیز و مستقل نظم جهانی باز شده است زیاد دوام نخواهد آورد. ما در شرف دگرگونی جهانی هستیم. تنها چیزی که نیاز داریم بحرانی بزرگ و به موقع است تا کشورها نظم نوین جهانی را بپذیرند و از آن تبعیت کنند.

 

رویدادهایی نظیر حادثه 11 سپتامبر و یا حتی جنگ با ایران می‌توانند تداعی کننده بحران بزرگ در اذهان باشد که دنیا را متقاعد به جنگ افروزی و پیشبرد طبقه ممتاز و غرب برای کنترل خاورمیانه کرد.

 

 

جایگاه ایران در نظم نوین جهانی

سخنرانی سالانه جورج بوش پدر در کنگره: چیزی که در خطر است مهم‌تر و بزرگ‌تر از یک کشور کوچک است، آن یک ایده بزرگ است: نظم نوین جهانی. این سخنرانی منجر به شعله‌ور شدن آتش جنگ خلیج فارس و جنگ‌هایی که تاکنون به طول کشیده است شد. به نظر می‌رسد هدف غایی نظم نوین غرب خاورمیانه است. چرا که اسلام و منابع عظیم نفتی در آنجا تمرکز یافته است. غرب برای بقا به نفت نیاز دارد و از طرفی اسلام ضد ظلم و ضد استعمار است و همین امر بیم رهبران نظم نوین جهانی را در پی دارد و آن را رقیب نیرومندی در عرصه جهان می‌بینند. به دلیل اینکه اسلام و ایدئولوژی اسلامی با نظم نوین جهانی و استکبار در تضاد کامل است، غرب در تلاش برای ریشه کن کردن اسلام و مسلمانان برای پیشبرد اهداف خود و استقرار جهانی نظم سیاسی اقتصادی خود است. اکنون این ایران است که به کانون اصلی توجهات تبدیل شده است چرا که نظم نوین جهانی در مرحله پایانی خود است و تنها ایران است که در برابر آن مقاومت می‌کند.

افزایش روزافزون قدرت ایران در منطقه، بیداری اسلامی اعراب، افزایش نفوذ و روابط تهران با کشورهای مختلف جهان و بن‌بست‌هایی که انقلاب اسلامی برای غرب و صهیونیسم در خاورمیانه کنونی به همراه داشته، توطئه غرب برای تشکیل حکومت جهانی و جهانی‌سازی را به چالش کشیده است. برنامه هسته‌ای، نقض حقوق بشر و دیگر بهانه‌های غرب برای حمله به ایران را فراموش کنید! آنها فقط می‌خواهند ایران را از سر راه خود بردارند تا بدون هیچ مزاحمتی بر دنیا حکمرانی کنند. تلاش‌ها و تشدید فشارهای اخیر غرب مبنی بر تحریم‌های یکجانبه آمریکا و اروپا علیه تهران فقط در راستای تسلیم کردن ایران و پذیرفتن نظم نوین جهانی است. نظم نوین جهانی تنها یک چالش پیش روی خود دارد و آن ایران سرسختی است که طی 3 دهه اخیر به رغم جنگ تحمیلی، تحریم‌ها، ترورها و فشارهای بین‌المللی در برابر این نظم شیطانی ایستادگی کرده است. غرب ناامید شده که نتوانسته از پس بن‌بستی به نام ایران برآید به ناچار آخرین گزینه خود را به روی میز گذاشته است و آن چیزی نیست جز حمله به ایران.

 

نکته ای که باید به آن توجه کرد این است که ایران هسته‌ای مساوی است با قدرت جهانی شدن و به بیانی شفاف‌تر کابوسی برای غرب. ایران سرشار از منابع طبیعی و فسیلی با هسته‌ای شدن به یکی از قدرتمندترین و ثروتمندترین کشورهای جهان تبدیل خواهد شد و بدین گونه معادلات غرب را از ریشه ویران خواهد کرد.

 

 

چرا خاورمیانه به میدان جنگ غرب تبدیل شده است؟

نظم نوین جهانی در پی کنترل و تصرف تمامی قدرت و منابع جهان است که نفت مهم‌ترین نیاز غرب برای اداره جهان است. یکی از اهداف اصلی غرب کنترل و در اختیار گرفتن جریان انرژی در جهان است. مرکز ثقل منابع طبیعی و فسیلی جهان در خاورمیانه قرار دارد و به نوعی این منطقه را می‌توان مروارید جهان نام‌گذاری کرد. تنگه هرمز گذرگاهی حیاتی برای برخی از بزرگ‌ترین کشورهای تولید کننده نفت در دنیا، شامل عربستان، عراق، کویت، عمان و ایران است. منطقه خلیج فارس بیش از 60 درصد منابع نفت و حدود 40 درصد منابع گاز طبیعی جهان را در خود جای داده است. بر اساس آمار «اداره اطلاعات انرژی» آمریکا، در سال 2011 روزانه حدود 17 میلیون بشکه نفت از این تنگه عبور کرده است که معادل 35 درصد کل جابجایی‌های نفت دنیا از طریق اقیانوس‌ها است.

از آنجایی که ایران در منطقه راهبردی خاورمیانه قرار دارد و اختیار تنگه هرمز را نیز در دست دارد به راحتی می‌تواند برنامه‌های غرب را با مشکل مواجه کند. از طرفی غرب نمی‌تواند حضور ایران اسلامی را در باشگاه قدرت‌های جهانی بپذیرد چرا که ماهیت اسلامی آن مغایر با روح نظم نوین جهانی است و با منافع غرب تضاد کامل دارد. پس تنها دو راه حل وجود دارد: 1- یا ایران در برابر حکومت جهانی سر تسلیم فرود آورد و یا 2- با توسل به تحریم و فشار و تهدید و جنگ ایران را مجبور به پذیرش نظم نوین جهانی کرد.

هیلاری کلینتون در سخنرانی سال 2009 خود خطاب به کارشناسان و سیاستمداران اندیشکده شورای روابط خارجی آمریکا اینگونه به این نکته تاکید می‌کند: «ما به رهبران ایران گزینه‌ای واضح و مشخص می‌دهیم، اینکه همانند عضوی متعهد و قابل اعتماد به جامعه بین‌الملل! بپیوندند یا اینکه به راهی که به انزوای بیشتر ایران منتهی خواهد شد ادامه دهند».

 

ایران و غرب نمی‌توانند بر سر نظم نوین جهانی با یکدیگر کنار بیایند

نتیجه طبیعی چنین وضعیتی، که در آن نه ایران و نه غرب، نمی‌توانند پیامدهای ناخوشایند عبور از خطوط قرمز یکدیگر را تحمل کنند، تمایل طرفین به مذاکراتی خواهد بود که می‌تواند به همزیستی‌های مسالمت‌آمیز بلندمدت‌تری تبدیل شود. صرف نظر از ایدئولوژی‌ها، طرفین نمی‌توانند پیشنهاد چشمگیری برای راضی نگه داشتن یکدیگر ارائه دهند. خواسته‌های ایران که تسلط بر منطقه و قدرت تصمیم‌گیری در خصوص چگونگی تخصیص و توزیع درآمدهای نفتی است، غرب را در جایگاهی قرار خواهد داد که مجبور به تابعیت از سیاست‌های تهران می‌شود؛ و خواسته‌های غرب مبنی بر دست کشیدن ایران از گسترش نفوذ خود و اکتفا به مرزهای جغرافیایی، تهران را از یک فرصت استثنایی برای عملی کردن ادعای دیرین خود، محروم می‌کند.

سخنان اوباما در مورد نظم نوین جهانی در تبلیغات انتخاباتی خود

لینک دانلود فیلم

پس ما با وضعیتی مواجهیم که در آن هیچ یک از طرفین نمی‌خواهد دست به اقدامی بزند که دیگری را خشمگین کند و در عین حال نیز هیچ یک از طرفین نمی‌خواهد و نمی‌تواند که با دیگری کنار آید؛ و این درست همان نکته‌ای است که این رودررویی را تبدیل به یک موقعیت بسیار خطرناک کرده است. وقتی پای مسائل اساسی در میان باشد، طرفین در موقعیتی قرار دارند که در صورت اضطرار می‌توانند عمیقاً به دیگری صدمه زنند، و از طرفی هیچ یک نیز در وضعیتی نیستند که بتوانند برای رسیدن به توافقات گسترده‌ای با یکدیگر وارد مذاکره شوند. درست مانند یک بازی طولانی مدت شطرنج؛ یک بازی که هر دو طرف ممکن است به راحتی و بر اثر یک خطای محاسباتی یا بلوف طرف مقابل، فریب خورده و حرکت اشتباهی انجام دهند.

 

نظم نوین جهانی با الگوی ایرانی

اما نگرانی غرب به همینجا ختم نمی‌شود. ایران دامنه نفوذ و تاثیرگذاری خود در منطقه را به شکل پیچیده‌ای گسترش داده است. از چین و روسیه گرفته تا عراق و سوریه و لبنان و کشورهای آمریکای لاتین. ایران توانسته با بکارگیری دیپلماسی ویژه خود هم‌پیمانان و متحدان راهبردی خوبی در خاورمیانه و حیاط خلوت آمریکا پیدا و جبهه جدیدی را در مقابل غرب صف‌آرایی کند. این مساله معادلات غرب را با چالش مواجه کرده و موجب بی‌نظمی در نظم نوین یا دولت جهانی شده است. به همین خاطر است که غرب در تلاش است ایران را به هر طریق ممکن از سر راه خود بردارد چرا که منافع آمریکا و متحدانش و نظام تک قطبی را به شدت تهدید می‌کند.

 

آیا غرب می‌تواند نظم جهانی خود را بر این تحمیل کند؟ آیا ایران می‌تواند در مقابل غرب مقاومت کند و از پذیرش آن سرباز زند؟ آیا غرب می‌تواند با ایران قدرتمند و هسته‌ای کنار بیاید؟ آیا غرب می‌تواند بی‌نظمی‌ای را که ایران باعث آن شده تحمل کند؟ آیا ایران نظم نوین جهانی خود را خواهد ساخت؟ آیا ایران نظام بین‌المللی تک قطبی را تبدیل به نظامی چند قطبی خواهد کرد؟ آیا ایران می‌تواند در نهایت دست غرب را از خاورمیانه کوتاه کند؟ این‌ها سوالاتی است که فقط گذشت زمان می‌تواند پاسخ آن را بدهد.

 

نظم نوین جهانی از دیدگاه مقام معظم رهبری:

«این نظام نوینی که آمریکایی‌ها می‌گویند این است، کاری کنند که همه دنیا آن طور که آنها می‌خواهند، فکر کنند و حقایق را وارونه بفهمند. نظم نوینی که آمریکا در پی استقرار آن است، متضمن تحقیر ملت‌ها و به معنای امپراتوری بزرگی است که در رأس آن آمریکا و پس از آن قدرت‌های غربی است. بازگشت به جامعه جهانی – که آمریکا منادی آن است – به معنای پذیرش سلطه فرهنگ غرب است. نتیجه تمام درگیری شرق و غرب چه باید باشد؟ باید قدرت مطلقه و روزافزون آمریکا بر ملت‌های ضعیف باشد؟ معنای نظم نوین جهانی این است!؟»

 

امید است کارشناسان و سایست‌مداران ایران با توجه به فرمایشات و بیانات رهبر معظم انقلاب در خصوص نظم نوین جهانی غرب با دقت و مکاشفه بیشتری به ابعاد مختلف و پنهان این بعد از سیاست بین‌المللی و نظام سلطه بپردازند و ایران را از خطراتی که نظم نوین جهانی در پی دارد مصون نگه دارند. 

امین شمسی بازدید : 407 شنبه 07 مرداد 1391 نظرات (0)


شاید در میان صهیونیست پژوهان کمتر کسی در دنیا باشد که حادثه یازده سپتامبر را کار خود این شبکه شیطانی نداند، بلکه پر واضح است این اتفاق در نوع خود شگفت انگیز ، از سالها پیش برنامه ریزی شده بود  تا به بهانه آن غرب نظم نوین جهانی خود را آغاز کند.

نقشه ای بسیار قدیمی که نخستین نشانه های آن را می بایست در کتاب "لیبر" آلیستر کراولی جستجو نمود.

دلایل خود ساخته بودن این حادثه دست ساز توسط صهیونیست ها آنقدر متعدد و متواتر است که سخن گفتن از آن مثنوی صد من کاغذ می طلبد.

هرچند صهیونیستها هنوز هم آن اتفاق را با دلایل کودکانه توجیه می کنند و حتی برخی دلقک مآبان در داخل نیز با تکاپویی مضحک سعی در زدودن اتهام از چهره یارانشان در خارج از کشور را داشته و دارند! لیکن آن حادثه برای کسانی که قلبی آگاه و روحیه ای حقیقت جو دارند اظهر من الشمس است.

 

 

نه در امریکا بلکه این بار در لندن و انگلیس.

تقریبا تمام نشانه هایی که قبل از حادثه یازده سپتامبر در امریکا دیده و احصا شده  در این المپیک نیز قابل ردیابی است.

1-   جابجایی ملکه انگلیس از کاخ باکینگهام ( اقامتگاه اصلی خانواده سلطنتی انگلیس) به بهانه رکود اقتصادی و نیاز به درآمد اجاره 30 هزارپوندی اتاقهای این قصر!!!

2-   شعار المپیک که دو پهلو استفاده شده است و "ما قربانیان المپیک 2012 هستیم" نیز معنی می دهد: "We are all mascots of London 2012"

3-   جابجای دفتر BBC از بوش هاوس به شفردس بوش

4-   اشارات ریز و زیرکانه در فیلم ها، انیمیشن ها و بازی های مختلف به انفجاری بزرگ در لندن (علی الخصوص متروی این شهر) همچنان که در فیلم های قبل از حادثه سپتامبر نیز به وفور دیده بودیم. (مهمترین نشانه ها در فیلم 2012 وجود دارد ).

5-    نشان و نماد این بازی ها "ZION" و نیز استفاده از دو عروسک شبیه به ) Anti cristدجال (

6-   تدابیر شدید امنیتی و باور نکردنی و بی سابقه  که جوی کاملا امنیتی به این مسابقات داده است.

7-   حضور شرکت های بد نام در کشتار مردم ، مانند "dow chemicals" به عنوان اسپانسر بازی ها که در قتل عام 25000 نفراز شهروندان بوپال نقش داشت.

8-   جنگ روانی ، آماده سازی ذهنی و پروپاگاندای تبلیغاتی علیه ایران توسط رسانه های صهیونیستی و وابسته به ملکه انگلیس همچون  BBCمبنی بر خطر بزرگ ایران هسته ای و نیز شایع شدن اخباری مبنی بر تهدید تروریستی بازی های لندن و احتمال انفجار هسته ای و یا حمله بیولوژیک در بازی ها !!!.

9-   نیاز جدی اسرائیل به یک بمب خبری برای برون رفت از گرداب بیداری اسلامی و ایجاد بهانه ای برای درگیر کردن اذهان عمومی  و یا حتی درگیری کشورهای اسلامی با هم (مقاله گوردون داف، کارشناس ارشد مسایل نظامی)، قطعا اسرائیل به دنبال آن است که یا کشورهای عربی ، اسلامی را به جان هم بیاندازد(جبهه عربی مقابل سوریه و ایران  وحزب الله) و یا کشورهای غربی را به سود خود وارد جنگ با کشورهای اسلامی کند (در گیری نظامی ناتو با سوریه یا ایران).

و دیگر دلایلی از این دست نشان می دهد احتمال وقوع حادثه ای شبیه به یازده سپتامبر در بازی های المپیک که 203 کشور(تعداد کشورهایی که از سوی سازمان ملل به رسمیت شناخته شده اند 193 مورد می باشد) در آن حضور دارند محتمل است. چراکه شوک حاصل از  این اتفاق ، به سبب شرکت ورزشکارانی از سرتا سر جهان به واقعه ای جهانی و داغی بزرگ بدل خواهد ساخت ،

غرب قطعا به دنبال راه فراری برای برون رفت از تمامی مشکلاتی است که به سبب بیداری اسلامی و گسترش فرهنگ مقاومت و همچنین بحران های بزرگ مالی با آن مواجه است. بی شک داشتن آمادگی و اندیشیدن تدابیری برای مواجهه با شیطنت صهیونیست ها شرط عقل است.

حتی اگر بپذیریم در المپیک اتفاقی رخ ندهد لیکن مدل تاریخی رفتاری صهیونیست ها نشان می دهد، هنگامی که توجه مردم به مقوله ای خاص معطوف بوده (مانند بازی های جام جهانی) شیطنت های آنها شکلی خاص به خود گرفته است.

آماده کردن اذهان عمومی جهانی برای ماجرا جویی های نظامی مانند حمله به سوریه و یا حتی ایران مستلزم یک اتفاق بزرگ است. لذا آینده پژوهی و حدس زدن عملکرد دشمن همچون بازی شطرنجی است که با توجه به نحوه و مدل گذشته دشمن بسیار مفید واقع خواهد شد.

آنچه خواندید فقط و فقط  یک تحلیل سیاسی است قطعا تاریخ مبارزات تشیع شاهد موارد متعددی است که خدا وند متعال در آخرین لحظات تمام فتنه های دشمن را نقش بر آب کرده است.

مانند بازی های جام جهانی افریقای جنوبی که احتمال حمله به لبنان یا سوریه در آن می رفت ولی به خاطر حادثه غیر منتظره کشتی های آزادی و حمله به این کشتی ها توسط اسرائیل و افزایش نفرت عمومی از اسرائیل، صهیونیست ها ترجیح دادند با، بازی های جام جهانی فعلا جو حاصل از این حمله را تلطیف کنند و ماجراجویی های  جدید را به آینده موکول نمایند.

ناگفته نماند وضوح نشانه های المپیک لندن حتی افرادی همچون دیوید آیک را نیز به سخن گفتن واداشت، به هر حال باید هوشیار بود.

 

وَ مَكَرُوا وَ مَكَرَ اللَّهُ وَ اللَّهُ خَيْرُ الْماكِرينَ.

به امید ظهور مولی و سرورمان حضرت حجت که صد البته نزدیک است.

امین شمسی بازدید : 322 جمعه 06 مرداد 1391 نظرات (0)



فیلم هالیوودی «شاهزاده ایرانی:شن های زمان»که در اردیبهشت ماه سال جاری به نمایش گذاشته شد، فیلمی پرهزینه و کاملاً حرفه ای است و از فیلم های مطرح و مهم امسال جهان به شمار می آید، تا جایی که برخی آن رادارای شانس برای دریافت بعضی از جایزه های اسکار می دانند.این فیلم در قالب یک افسانه شرقی بخشی از تاریخ و فرهنگ ایران را روایت می کند که از جنبه فرهنگی و سیاسی و با توجه به مناسبات کنونی داخلی و خارجی از اهمیت بسزایی برخوردار است.پرداخت قوی، جلوه های ویژه عظیم، معماری و فرهنگ ویژه شرقی و همچنین جذابیت ساختار و خط داستانی آن کم و بیش از سوی مخاطبان خارجی و تا حدی ایرانی مورد اقبال و استقبال قرار گرفته است.
تهیه کننده «شاهزاده ایرانی؛ شن های زمان»(prince of persia)جری بروکهایمر، فیلم ساز یهودی-آمریکایی آلمانی تبار است که فیلم های بسیار و مهمی در کارنامه خود دارد که از جمله آنها می توان به «دزدان دریایی کارائیب»اشاره کرد.مایک نیوول کارگردان معروف که آخرین ساخته اش «هری پاتر و جام آتش»است کارگردانی این فیلم را بر عده داشته.فیلمنامه نیز با مشارکت چهار فیلم نامه نویس به نام های جردن مکنز، بوآز یاکین (فیلمنامه نویس و کارگردان یهودی-آمریکایی)، دوگ میرو، کارلو برنارد نوشته شده است.یهودی بودن تهیه کننده و فیلمنامه نویس این فیلم در خور تأمل است.
این فیلم که به ظاهر و در نگاهی ساده، از امپراطوری ایرانی جلوه نسبتاً خوبی نشان می دهد دارای نکات بسیار و در خور تأملی است که به نظر می رسد بعد از فیلم «300»از مهم ترین فیلم های سفارشی آمریکا در رابطه با ایران باشد.تهیه کنندگان فیلم، با دقت،ظرافت و جذابیت خاصی، سخنان غربی ها به سردمداری آمریکا و صحنه گردانی صهیونیسم را در قالب هنر هفتم به خورد جهانیان داده اند.
هر صحنه و کلمه فیلم با توجه به اهداف سازندگانش طراحی شده و به دنبال القا وبیان حرف های آنهاست.
اهمیت و حساسیت سازندگان این فیلم در سخنان جوردن مکنر-سازنده مجموعه بازی های کامپیوتری «شاهزاده ایران»که گفته می شود فیلم از روی آن ساخته شده -و به روشنی بیان شده که گفته است:«آرزوی ساخت این فیلم را بیست سال در سر داشته ام.اولین نسخه فیلمنامه شاهزاده ایرانی که چند بار در آن بازنگری شد، ظرف حدود یک سال و نیم نوشته شد و تکمیل آن که با اصلاحات دیگری و به دست چهار فیلمنامه نویس، همراه بود و آخرین آنها جف ناکمانوف(jeff Nachmanoff)سناریست فیلم «پس از فردا»(The day after tommorow)بود، دو سال دیگر به طول انجامید.»
برای فهمیدن مقاصد و روش های دشمنان مان، در ذیل داستان فیلم و بعضی سخنان و نمادهای استفاده شده در آن بررسی شده است.
فیلم با این گفته آغاز می شود و با همین گفته هم به پایان می رسد:«گفته می شود بعضی از زندگی ها با هم پیوند داده شده است.آنها با صدایی باستانی که در طول زمان پژواک داشته به هم پیوند خورده اند؛ آن صدا سرنوشت است».
این شاه بیت فیلم و رمز شناخت آن است و گل فیلم با آن معنا پیدا می کند.در این گفته می خواهد بیان شود تاریخ تکرار می شود و در این میان شباهت های زیادی میان سرنوشت انسان ها و جوامع وجود دارد و برخورد ها و پیوندهایی میان آنها به وجود می آید.این حرف درسرتاسر فیلم جاری است.
تاریخ این فیلم دست آویزی است که پیام خود را به بیننده القا کند.بیننده نباید اشتباه کند، این فیلمی که تاریخی نیست، بلکه افسانه ای است ساخته شده با استفاده از داستان های تاریخی برای بیان حرف هایی که سازندگان آن می خواهند بزنند و تاثیری که می خواهند بر مخاطب بگذارند.
داستان و سخن اصلی فیلم بدین گونه است که ایران کشور خوبی بوده و حاکمان آن بد نبودند، ولی گروهی تروریست مذهبی با هدف قدرت طلبی، با حیله و نیرنگ حکومت را به دست می گیرند که به نابودی ایران و جهان منجر می شود.ایرانیان در این برهه با در دست گرفتن سرنوشت خود با این گروه جنایتکار مقابله می کنند و جلوی این بلای جهانی را می گیرند.
همچنان که می دانید این حرف همیشگی دشمنان ایران است که با توجه به حوادث اخیر همچون جریان فتنه ومأیوس شدن دولت اوباما از گفت و گوی نابرابر با ایران، اهمیت ویژه ای یافته است.
قهرمان فیلم،کودکی از مردم معمولی است که در مقابل نیروهای شیطانی، که می خواهند حکومت را به دست بگیرند، می ایستد و بابازگرداندن اوضاع به گذشته، ایران و جهان را نجات می دهد.اسم این شخصیت «دستان»است.دستان، شباهت زیادی به پسری که عکسش نماد معترضا حادثه 18 تیر بود، دارد.به نظر می رسد پوستر فیلم به گونه ای طراحی شده که تداعی کننده آن عکس باشد.در این پوستر، دستان لباس رزم بر تن، پارچه ای قرمز رنگ بر کمر و دو خنجر در دست دارد.طراحی این پوستر به گونه ای است که می تواند این مطلب را در ذهن مخاطب تداعی کند که دستان همان جوان عکس 18 تیر است که آن لباس خون آلود را به کمرش بسته و لباس رزم بر تن کرده و سلاح به دست گرفته است.
در واقع بدین ترتیب می خواهد گفته شود که این خود مردم هستند که باید در مقابل حکومت بایستند و جلوی رسیدن ایران به سلاح هسته ای (خنجر مقدس)و حمله به اسرائیل را بگیرد و دیگر مانند فیلم «300»جنگ میان غرب و ایران مطرح نیست؛ زیرا در حال حاضراستراتژی آمریکا و غرب در مقابل ایران حمایت و تقویت فتنه و شورش های داخلی است.
هدف مهم دیگر فیلم که توسط تحلیل گران غربی نیز به آن اشاره شده، توجیه و نقد همزمان حمله آمریکا به عراق است.بدین صورت که با جعل یک داستان غیرواقعی می خواهد نشان دهد که حاکمان امپراطوری ایران نیز در زمانی، فریب گروهی از افراد امین، ولی جاه طلب را خوردند و با خبر دروغ خیانت کشوری، مبنی بر ساخت و فروش اسلحه به دشمنانشان، به آن کشور حمله کردند، ولی با فهمیدن حقیقت و عذرخواهی از آنجا خارج شدند.
با این داستان جعلی سازندگان این فیلم قصد دارند برای خود شریک جرم پیدا کنند و جنایات خود در عراق را برای مردم ایران و جهان،طبیعی جلوه دهند که در هر حکومتی ممکن است این اتفاق بیفتد.در گفت و گویی،دستان(قهرمان فاتح الموت)می گوید:«این کار را کردم چون فکر می کردم جان سربازانم را نجات می دهم.»شاه به او جواب می دهد:«یک مرد خوب همان کاری را می کند که تو کردی».
در عین حال، خروج نیروهای غربی از عراق را نیز توجیه می کند.حکومت آمریکا فهمید اطرافیان دولت بوش پسر با دروغ و احتمالاً هدف زیاده خواهی برای رسیدن به ذخایر زیرزمینی، دولت وقت را به این کار مجاب کرده و در دولت اوباما این موضوع مشخص شده است.با این شباهت که فرد دروغگو در فیلم ودر قضیه آمریکا هر دو از مشاوران مورد اعتماد حاکم بودند.

حمله به الموت
 

قلعه الموت در این فیلم، شهری مقدس، زیبا، پر از چشمه های گوارا و با هوایی عالی در کنار مرزهای امپراطوری پارس است که سال هاست کسی نتوانسته است به آن نفوذ کند و آسیبی برساند.ولی جاه طلبی و نقشه های شیطانی عده ای در امپراطوری پارس سبب می شود، بر خلاف سفارش پادشاه فرزانه امپراتوری، سپاه ایران به این قلعه حمله کند و با زیرکی و شجاعت و جنگ آوری آن را تصرف نماید.
حمله به الموت از نقاط اوج فیلم است و اگر با همان شاه کلیدی که در ابتدا بیان شد یعنی شباهت اتفاقات تاریخی، با دقت رمزگشایی شود می تواند تداعی کننده چندین واقعه تاریخی مهم و حتی پیش بینی واقعه ای در ایران باشد.

1.جنگ های صلیبی و تسخیر بیت المقدس
 

در صحنه حمله سپاه امپراطوری ایرانی به داخل شهر الموت، پرچم های این سپاه به صورت عمودی با نماد هلال به صورت برجسته و کلوزآپ نشان داده می شود، که تداعی کننده پرچم سپاه مسلمانان در صدر اسلام است.
با این حال که سپاه حمله کننده امپراتوری ایرانی نام دارد، ولی معماری، لباس ها و قیافه های افراد و صلاح های به کار رفته و حتی نخل های و صحراهای سرزمین ایرانی، شباهت بیشتری به دوران خلافت امویان و عباسیان دارد.در واقع در امپراطوری ایران آن هم قبل از اسلام، فقط نام، نقشه و بعضی از اسم ها ایرانی است.
تصاویری که در این فیلم از الموت ترسیم می شود شامل شهری مقدس است که نباید به آن بی احترامی و حمله کرد (سخن پادشاه ایرانی)؛ نشانه هایی همچون سرزمینی سرسبز با چشمه های فراوان؛ معبد بزرگ در بالای صخره در بلندترین نقطه شهر؛ اثری تاریخی در زیر شهر؛ موقعیت جغرافیایی در مرزهای شمال غربی ایران؛ حکومت کاهنان؛ و ...که همگی به سرزمین بیت المقدس تعلق دارد، و فقط نامش عمداً الموت گذاشته شده است.
بنابراین، این بخش از فیلم می تواند القا کننده حمله امپراطوری مسلمانان به بیت المقدس و تصرف آنجا در جنگ های صلیبی باشد.درصورتی که چنین حمله ای وجود خارجی نداشته و مردم آن سرزمین به صورت گروهی به اسلام گرویدند و بعد از آن اروپاییان جنگ های صلیبی به راه انداختند.

2.حمله مسلمانان به ایران در صدر اسلام
 

از طرف دیگر، دین مردم شهر الموت با نمادهایی همچون لباس های زرتشتی بر تن راهبانی که آتش دان و عصاهای بلند در دست دارند و در عبادتگاه راه می روند و عبادتگاه در بلندترین نقطه، شبیه زرتشتیان نمایش داده می شود، دین مردم ایرانی است!
از این نگاه این حمله شبیه حمله سپاه مسلمانان در صدر اسلام به ایران است.اینکه چرا الموتیان را شبیه زرتشتیان نشان می دهند احتمالاً برای نشان دادن همزاد پنداری و احساس نزدیکی ایرانیان با ساکنان مردم بیت المقدس و یهودیان است.
این موضوع در محبت و ازدواج دستان، قهرمان ایرانی ومردمی فیلم، با شاهزاده زیبای الموتی،«تهمینه»نیز دنبال می شود. 
همان طور که می دانید، رستم دستان پهلوان و قهرمان ایرانی شاهنامه با تهمینه دختر زیبای شاه سمنگان(سرزمین های توران)در مرزهای ایران ازدواج می کند.ازدواج میان دو نفر از دو گروه در هنر و سینما نشانه دوستی و محبت و نزدیک بسیار آن دو گروه است.بنابراین سازندگان فیلم قصد دارند بدین ترتیب نزدیکی و دوستی ایرانیان و صهیونیسم ها را القا کنند. 

3.حمله آینده شیعیان به اسرائیل به رهبری ایران
 

نقشه ای که در آغاز فیلم از امپراتوری ایران نشان داده می شود شبیه نقشه این امپراتوری در پیش از اسلام است، ولی با توجه به ظواهری که در فیلم از این امپراتوری می بینیم، همچون معماری، لباس ها و قیافه های افراد که همگی شبیه به مسلمانان است، و با توجه سبک فیلم که تداخل و جابجایی زمان ها و دوره های تاریخی است و با در نظر داشتن شرایط کنونی ایران و اهداف سازندگان فیلم، آن نقشه را می توان همان نقشه سرزمین های شیعی در حال حاضر دانست، که تحت تأثیر حکومت جمهوری اسلامی هستند، سرزمینی که از آن با عنوان هلال شیعی نیز یاد می کنند.ویژگی های شهر الموت و سایر بخش های فیلم ازجمله به قدرت رسیدن افراد مذهبی و تروریسم و جاه طلب درایران، ویژگی هایی که غربی ها و اسرائیل تلاش می کنند به حکومت کنونی ایران به ویژه دولت آقای احمدی نژاد نسبت دهند و حتی انفجار نهایی فیلم و نابودی جهان که می تواند نمادی از بمب اتم یا هر سلاح مخرب دیگر باشد قصد دارد ذهن مخاطب را به سرزمین بیت المقدس واسرائیل و حمله ایران و متحدانش به آنجا و تصرف این سرزمین توسط مسلمانان شیعه متوجه سازد.حمله ای که موجب نابودی انسان و زمین می شود و آخرالزمانی که ناگوار را رقم می زند.
اتفاقی که قرار بود سال ها پیش بیفتد، زمانی که خدا به سبب ظلم و بدی انسان ها،به آنها خشم گرفته بود و کل انسان ها و زمین درحال نابودی با طوفانی از شن بود، ولی به خاطر پاکی دخترکی، خداوند انسان ها را بخشید و خنجری به دخترک داد که کلید آن شن ها بود.این دخترک از اجداد شاهزاده الموت بود.در گفت و گوی میان دستان و شاه ایران، پس از تصرف الموت توسط سپاه ایران، شاه می گوید:«ولی یک مرد عالی جلوی حمله را می گیرد و کاری که می داند اشتباه است.مهم نیست که چه کسی دستور می دهد.تو باید عالی باشی.تو توانایی بیش از خوب بودن را داری.»به نظر می رسد روی این صحبت با مردم ایران است که باید جلوی حمله حاکمانشان را به رژیم صهیونیستی بگیرند، چون این حمله کاری غیرمنطقی است.این در حالی است که این رژیم صهیونیستی است که بارها به کشورهای منطقه حمله کرده و مرتب هم ایران را تهدید به حمله نظامی می کند!غربی ها از تکرار تاریخ و شکل گیری مجدد امپراتوری ایران-اسلامی به شدّت واهمه دارند، به ویژه وقتی احتمال می دهند در جنگ عظیم آخرالزمانی که به اعتقاد یهودیان در فلسطین اتفاق می افتد،یک طرف جبهه همین امپراطوری باشد. این موضوع وقتی وحشت آنها را بیشتر می کند که در هر گونه مبارزه علیه انقلاب اسلامی، شکست خورده اند، آن هم به طوری شگفت انگیز و بر خلاف تمام محاسبات منطقی آنها.نام دوم این فیلم، «شن های زمان»نیز می تواند تداعی کننده اولین تجربه شکست عجیب غرب در مقابل این انقلاب باشد، واقعه حمله هوایی آمریکا برای آزادی جاسوسانشان در سفارت آمریکا در ایران.
حمله ای که با طوفان شن در طبس، از طرف خداوند خنثی شد، به ویژه وقتی در فیلم نشان داده می شود که این طوفان شن، تمامی انسان ها و زمین را نابود می کند غربی ها به این شیوه می خواهد خطر نابودی خود را جهانی و بشری کنند و بدین طریق همه انسان ها را برای نجات خود تحریک کنند.
امین شمسی بازدید : 3420 جمعه 06 مرداد 1391 نظرات (0)
سال‌هاست جهان غرب دریافته است که هیچ گونه انطباقی بین ادیان الهی حتی در شكل مسیحیت تحریف شده با تفكرات سكولاریسم متكی به پست مدرن موجود در غرب نیست. نفوذ تفكرات اسلامی در میان اقشار گوناگون جامعه به ویژه  قشر فرهیخته و تحصیلكرده، باعث نگرانی شدید غرب شده؛ بنابراین، استراتژیست‌های غربی به شدت به دنبال گسترش تفكری معناگرند كه بتواند ضمن ایجاد سدی در جلوی دین عقل‌گرا و عرفان اسلامی همزیستی خوبی با جریان ماشینیسم فردگرای لذت طلب غرب داشته باشد. البته جهان غرب در تفكر «جهانی شدن»، تنها به دنبال یافتن پاسخی برای پرسش‌های متعدد شهروندان خود نیست بلكه در یك جریان مهندسی فرهنگی تلاش دارد تا نسخه جهان شمولی برای كل بشریت تجویز کند.

در این راستا، شاهد ترویج برخی ادیان جدید انواع عرفان مسیحی؛ تصوف یهودی (معروف به كابالیسم)؛ عرفان‌های سرخپوستی؛ ذن بودایی و به ویژه  شیطان پرستی (ساتانیسم) در جوامع گوناگون و تولیدات فرهنگی منتج از غربب؛ به ویژه ‌ هالیوودهستیم. در این راه غرب از ابزارهای گوناگونی بهره می‌جوید كه صنعت سینما، تنها یكی از آنها و البته شاید كارآمدترین آنها باشد، ولی نباید از شوالیه‌های دیگر این نبرد «نرم فرهنگی» غافل باشیم.

امروز نقش فوتبالیست‌های چند میلیون دلاری، خواننده‌های سرگشته و غالبا معتاد و نیز فاحشه‌های بین‌المللی كمتر از انواع سایت‌های ضداخلاقی شبكه‌های ماهواره‌ای و بازی‌های رایانه‌ای هدفمند در جریان «جنگ نرم فرهنگی» نیست. با این توصیف، به خوبی دیده می‌شود كه در سال‌های اخیر توجه جدی جهان غرب و به ویژه ‌ هالیوود به بودیسم و به وی‍‍ژه بودای تبتی جلب شده است. درادامه سعی خواهیم كرد تا مروری بر علت و انگیزه‌های اصلی این جریان داشته باشیم.

زمینه‌های توجه به تفكر بودایی در جریان فرهنگی غرب

جریان مدرنیسم خیلی زود جای خود را به تفكرات پست مدرنیسم داد. انسان سرگشته غربی به زودی دریافت كه مدرنیته نمی‌تواند، پاسخگوی بسیاری از نیازهای روحی و معنوی او باشد و به ویژه در جریانات منتهی به جنگ سرد آنجا كه لاقیدی لیبرالیسم در چالش جدی با بی‌خدایی ماركسیسم قرار گرفت، زمینه‌های نفوذ نوعی معناگرایی شرقی در جامعه مهیا شد. جامعه از هر دو جریان مقابل جنگ سرد خسته شده بود. انسان سرگشته غربی نیاز داشت تا پاسخ پرسش‌های خود را خیلی صریحتر و قطعی تر دریابد و اینگونه بود كه كم كم «ذن» و «بودیسم» به همراه دیگر مكاتب عرفانی غالبا خودساخته در محافل غرب جای باز كرد.

در سال 1959 میلادی ارتش چین دست به تصرف تبت زد. در آن زمان تبت داعیه استقلال طلبی داشت و در این جریان «تنزین گیاتسو»، رهبر بوداییان تبت و صد هزار نفر از پیروانش به هند تبعید شدند. غرب كه درگیر جنگ سرد با بلوك شرق بود، به شدت از «دالایی لاما»، حمایت كرد و به این ترتیب، حمایت‌های معنوی غرب از ایشان شكل سیاسی نیز به خود گرفت.

پس از آن در سال 1357 با پیروزی انقلاب اسلامی در ایران نگرانی‌های جهان غرب افزایش یافت. انقلاب اسلامی در پی پاسخ به سوالات جهانی بود و عرفان سرخ شیعه و معناگرایی ناب اسلامی می‌رفت كه جهان را متوجه حقیقتی تازه ای كند كه می‌توانست تمام مردم جهان را زیر چتر معنوی خود حفظ نماید. در این میان، فضا برای نفوذ تفكرات اسلامی در جهان غرب نیز كاملا مهیا بود و این زنگ خطری بود برای گردانندگان جهان غرب یعنی صهیونیست جهانی.

در سال 1991 میلادی و فروپاشی شوروی سابق در پی پیش بینی سیاسی رهبر انقلاب اسلامی حضرت امام خمینی (ره) توجه جهان بیش از پیش به جریان ظلم ستیز انقلاب اسلامی و معناگرایی متكی به اسلام ناب جلب شد. جهان غرب از مادیگرایی به شدت خسته بود؛ مسیحیت عقل گریز و یهودیت سودمحور نیز نمی‌توانست او را ارضا کند.

اینجا بود كه سردمداران غرب به فكر تجویز تفكری معناگرا؛ بی آزار و منطبق با خواسته‌های خود برآمدند و به این ترتیب ترویج تفكرات بودایی كه از سالها پیش به تدریج در سینمای غرب شروع شده بود، به شكل جدی تری در دستور كار قرار گرفت و طبیعی است كه سینمای‌ هالیوودی نقش ژنرال اصلی این مبارزه را بر عهده گرفت.

متأسفانه برخی از  تولیدات این جریان فكری كه در هالیوود و سینمای اروپا در همین سال‌های اخیر تولید شده در مقیاس  درپی بی تدبیری‌های مسئولین فرهنگی كشور از طریق سینماها و تلویزیون پخش شده است كه در ادامه به آن خواهیم پرداخت.

جذابیت‌های تفكر بودایی برای جهان غرب

جهان غرب در پی توجه ویژه مردمانش به عرفان و معناگرایی شرقی باید به سرعت به دنبال تجویز نسخه مناسبی می‌گشت و همان گونه كه گفتیم، تفكر بودایی را بسیار پسندیده دید و در پی ترویج جهانی آن برآمد؛ اما این مكتب چه ویژگی‌هایی داشت كه برای غرب جذاب بود؟

1-  فقدان تعریف مشخص و روشنی از وجود خدا در تفكرات بودایی به طوری كه در برخی از گرایش‌های بودایی با پدیده چندخدایی و یا انكار خدا و در پایان انكار اصل توحید روبه‌رو هستیم.

2-  اصول اصلی تعالیم بودا كه در «تری پیتكا» كتاب ویژه آیین بودایی آمده عبارتند از ترك دنیا، تهذیب نفس، تأمل، مراقبه، تلاش برای رهایی از چرخه تناسخ و در نهایت رسیدن به مقام نیرو وانا. هیچكدام از این محورها ضرر و زیانی برای تفكر غرب ندارد و از طرفی، در نوع خود، می‌تواند پاسخگوی ظاهری نیاز نسلی باشد كه «رپ» و «هیپیسم» را برای پاسخ سوالات خود برگزیده است.

3-  مطابق تعالیم بودا، آدمی باید از چهار میل آرزو، شهوت، خطا و نادانی بگذرد تا از چرخه تناسخ و «قانون كارما» (كردار) رهایی یافته و با رسیدن به «نیروانا» سرانجام به مقامی برسد كه دریابد جهان هیچ بر هیچ، خلأ و از درون تهی است. 
به عقیده بودا راه میانه و درست چیزی مابین لذت و رنج است و‌ سرانجام دو چیز است كه باید از آن پرهیز كرد زندگی پر از لذت و زندگی پر از رنج و خودآزاری. همان گونه كه می‌بینیم در این تفكر، هیچ مسئولیت اجتماعی برای فرد وجود ندارد و به ویژه در آن هیچ توجهی به سیاست و اداره جامعه نشده است. به عبارت دیگر، این راه میانه توصیف شده در بوداییسم، همان بی تفاوتی مطلق است.

4- بودا با پذیرش تناسخ معاد را در آن شكلی كه ادیان الهی ترسیم می‌كنند، نفی می‌كند و از این نظر به طور كامل از ادیان الهی فاصله می‌گیرد. این به خودی خود می تواند یك نوع اطمینان برای سردمداران جهان غرب كه ایدیولوژی آنها بر پایه ماتریالیسم طراحی شده است، به همراه داشته باشد.

5- همان گونه كه گفتیم، در تفكر بودایی فلسفه سیاسی خاصی وجود ندارد و بیش از هر چیزی به انزواگرایی و توجه به درون تأكید می شود. این موضوع نیز برای جهان غرب كه در پی تسلط فرهنگی و سیاسی بر جهان است، می‌تواندجذاب باشد.

6-  بودا از همان ابتدا عنصر وحی را آنگونه كه در ادیان آسمانی وجود دارد، رد كرد و راه رهایی انسان را تنها اتكا به «اعتدال عقلایی» خود او دانست. این امر می تواند در بسیاری از موارد به كمك نظام سرمایه داری غرب بیاید. 
 
هم‌اکنون شاهد رشد روزافزون اسلامگرایی در غرب و آمریكا هستیم. این امر باعث شده تا استراتژیست‌های عموما صهیونیست غربی به سرعت در فكر جلوگیری از این جریان فكری به ویژه آنجا كه ریشه در باورهای شیعه پیدا می‌كند، داشته باشند. با توجه به آنچه ذكر شد، به نظر می رسد تفكر خنثی و اثرپذیر بودیسم، می‌تواند گزینه ای مناسب برای نظام سكولار غربی باشد و نظام صهیونیسم جهانی را در طراحی آرمان شهر صهیونیسمی یاری نماید. از این روی بیش از هر كس صهیونیستها متوجه قابلیت‌های خوب تفكر بودایی شدند و حتی فرقه ای جدید به نام «جوبو» ‌ها را كه تركیبی از تفكرات یهودی و بودایی است، در آمریكا شكل دادند.

برخی وجوه اشتراك بودیسم با یهودیت و مسیحیت صهیونیستی:

تفكر بودایی از بسیاری جهات شباهت‌های مهمی با اصول و مبانی حاكم بر صهیونیسم و مسیحیت انحراف یافته صهیونیستی دارد: 

1ـ توجه ویژه به جادو و سحر و خرافه 
 2- توتم پرستی و توجه ویژه به نمادها، اشكال و اجسامی كه به صورت نمادهای خانوادگی، نشان روی پرچم و آرم‌های گوناگون در جامعه رواج دارد. 
3- اندیشه نفی معاد اخروی و آخرت و اعتقاد به بهشت و دوزخ زمینی. 
 4ـ تعدد فرقه‌های ظاهرا عرفانی و منحرف كه در نهایت به چندخدایی و یا نفی خدا ختم می‌شوند. 
5ـ جبرگرایی و پذیرش شرایط محیطی. 
6- اعتقاد به قدرت وافر شیطان در‌برابر قدرت خدا. 
 7- مخالفت دیرینه و تاریخی با اسلام. 
8- بی تفاوتی در مقابل جریان‌های سیاسی و گذرا فرض نمودن تمام آنها. 
9- بی توجهی به نقش پیامبران، وحی و ادیان الهی در تكامل بشری و اتكای اومانیستی به اثرگذاری مطلق انسان بر سرنوشت خویش. 
 صهیونیست جهانی با توجه به این تشابهات تلاش دارد، به هر نحوی تفكر بودایی را در سطح جوامع خودی و خارج از مرزهای جغرافیایی وابسته به خود در بین دیگر ملل به ویژه مسلمانان و كشورهایی كه از پتانسیل بالقوه اثرپذیری از جریانات معناگرای اسلامی برخوردارند، گسترش دهد و در این راه یكی از اثرگذارترین و كارآمدترین ابزارها، یعنی رسانه و به ویژه  سینما را برگزیده است.

سینمای‌ هالیوودی پیشگام ترویج بودیسم:

هالیوود در حال حاضر بزرگترین مجتمع سینمایی جهان محسوب می‌شود كه بطور كامل تحت نفوذ و هدایت صهیونیستهاست. این بنگاه سینمایی با حمایت مستقیم و سرمایه‌گذاری هنگفت صهیونیستها در حال ترویج مكتب بودیسم و بزرگنمایی شخصیت بوداست و تلاش می‌كند در آثار برجسته خود تفكر بودایی را به طور مستقیم یا غیر مستقیم ترویج دهد. صهیونیستها علاوه بر هالیوود به طور مستقیم و غیرمستقیم و با سفارش تولید آثار فاخر به دیگر شركت‌های تولید فیلم در جهان و به ویژه  حمایت مالی از شركتهای تولید فیلم در آسیا و اروپا سعی می‌كنند، دامنه مخاطبان خود را روز به روز گسترش دهند.

در این بین عملكرد این شركتها آنچنان حساب شده و دقیق است كه جنبه‌های مثبت تفكر بودا را نادیده گرفته و تنها به قرائت غربی و «پراگماتیسمی آمریكایی» و «سكولاراومانیستی» آن می‌پردازد. این تلاش البته بی فایده نبوده و در حال حاضر، مكتب بودیسم رقیبی در مقابل رشد اسلامگرایی در آمریكا و پس از آن اروپا محسوب می‌شود. 
در این بخش به معرفی برخی از آثار سینمایی؛ انیمیشن و تلویزیونی كه با هدف ترویج فرهنگ بودیسم طراحی و تولید شده خواهیم پرداخت. وجه مشترك تمام این آثار این است كه به نوعی در تلویزیون و یا سینمای ایران به نمایش عمومی درآمده‌اند. این تولیدات غالبا در هالیوود و یا شركتهای فیلم سازی اروپایی؛ هندی، كره ای، ژاپنی و متاسفانه برخی كشورهای مسلمان تولید شده‌اند:

1_ مستند راهب خشمگین 
این اثر محصول سال 2005 كشور سوییس است. موضوع آن درباره ریشه‌های بودای تبتی است كه درسال 1386در بخش شرق و هویت اولین جشنواره بین المللی فیلم مستند (سینما حقیقت)به نمایش درآمد و اكنون نسخه‌های آن به وفور در دست علاقه‌مندان به هنر سینماست.

2- فیلم بودای كوچك
این اثر محصول مشترك كشور انگلیس، فرانسه و لیفتن اشتاین در سال 1993 است و از معروف ترین كارهای «برتلولوچی» به شمار می‌رود. داستان فیلم مربوط به گروهی راهب بودایی است كه از كشور بوتان به سیاتل آمریكا سفر می كنند تا به یك خانواده آمریكایی بگویند روح یكی از رهبران بودایی آنها در وجود پسر كوچكشان «جس» حلول كرده است (تناسخ ). 
این اثر بارها از تلویزیون و سینمای ایران پخش شده است و با نجات بخش نشان دادن غیرمستقیم آمریكا به خوبی بیانگر الفت عجیب بوداییسم با جهان غرب به سركردگی آمریكاست.

3- فیلم هفت سال درتبت
این اثر محصول سال 1997 «ژان ژاك آنو»، كارگردان فرانسوی –‌ هالیوودی است كه با به تصویر كشیدن نماهای بسیار زیبا از آیین‌ها دینداری و مهربانی مردم لهاسا، یك اثر كاملا تبلیغی برای تبتیان و فرهنگ بودایی محسوب می‌شود. فیلم هفت سال در تبت، اولین بار در سال 1381 در سینمای مركزی 3 و سینمافرهنگ تهران به نمایش درآمد.

4-  سریال افسانه شجاعان
این سریال كه در تلویزیون ایران هم بارها به نمایش درآمده درباره كوه «خواشان» وكونگ فوی خاص آن منطقه است . در این منطقه معابد«تاتویی» بسیاری وجود دارد و در كل فضای سریال ترویج هنرهای رزمی؛ منش؛ اخلاق و تزكیه روح به تعبیر «تاتویست»هاست.

5-  سریال جواهری در قصر
این سریال محصول سال 2004 كشور كره جنوبی است كه برای شبكه MBC در مدت یك سال ساخته و به بیش از 55 كشور جهان فروخته شد. نفوذ این سریال در بین خانواده‌ها آنچنان زیاد بود كه در «ویكی پدیا» لقب «محبوب ترین درام كره ای» به آن داده شده است و در نظرسنجی سایت سینمایی WWW. IMBD. COM توانسته نمره 9. 8 از 10 را كسب نماید. در این سریال به معنای واقعی تفكر و منش؛آیین و نظام فكری بودایی به طرز ماهرانه تبلیغ می‌شود. در این خصوص نقدهای بسیاری در مجلات سینمایی و سایت‌های اجتماعی – فرهنگی نوشته شده است كه می‌تواند مورد توجه قرار گیرد.

6-  انیمیشن ای كیو سان 
این اثركه بارها در تلویزیون ایران پخش شده است سعی دارد تا یك كودك دوست داشتنی باهوش وخنده روی بودایی را به عنوان اسوه برای كودكان جهان معرفی كند و چه بسا در این امر بسیار موفق عمل كرده باشد.

7-  فیلم نفرین مجسمه سیاه
این فیلم محصول سال 2000 كشور آلمان است. ماجرای فیلم مربوط به ربوده شدن یك مجسمه بوداست . درجریان فیلم سارق معجزاتی از مجسمه ربوده شده می‌بیند كه او را به شدت تحت تاثیر قرار می دهد و در آخر قهرمان داستان را می بینیم كه در حال تراشیدن سر خود است و قصددارد به جمع بوداییان بپیوندد. این فیلم درسال 1382 از شبكه سوم سیما پخش شد و اعتراضات زیادی را نیز به همراه داشت.

8-  سه گانه ماتریكس
 این اثر بسیار معروف را كه نسخه انیمیشنی آن نیز در 9 قسمت ساخته شده است، برادران واجفسكی ساخته اند. مراحل ساخت این فیلم 5 سال به طول انجامید كه تهیه كنندگی آن را «جوئل سیلور»، از تهیه كنندگان باسابقه و صهیونیست شركت وارنر بر عهده داشت. 
ماتریكس در واقع انقلابی در جلوه‌های ویژه محسوب می‌شد، اما در محتوای یكی از مهمترین اهداف آن ترویج عمیق تفكرات فلسفه و باورهای بودایی بود.

9-  افسانه جومونگ 
 این سریال تلویزیونی كه به شدت در ایران مورد توجه قرار گرفت، از آثارحماسی جذابی است كه بطور ظریف ودقیق به دین؛آیین و فرهنگ بودایی می‌پردازد (اگرچه تلویزیون ایران با حذف برخی صحنه‌ها و تغییر دیالوگها، سعی در تغییر این فضا نمود). 
به تازگی و در پی اتمام این سریال تلویزیون ایران اقدام به پخش سریال دیگری تحت عنوان «امپراتور بادها» نموده كه معروف به «جومونگ 2» است و ظاهرا قرار است سری‌های سوم و چهارم آن نیز از تلویزیون پخش شود.

 10- سریال جدید بروس لی 
این سریال مدتی‌ است كه از طریق تلویزیون ایران در حال پخش است . در این سریال نیز به نوعی تفكر بودایی در قالب ورزش كونگ فو در مقابل تفكر غرب قرار می‌گیرد و در هر قسمت می‌بینیم كه به تدریج به منزلت و جایگاه بروس لی جوان (و در واقع تفكرات شرقی بودایی كه از طریق ورزش رزمی كونگ فو گسترش یافته) در آمریكا افزوده می‌شود.

هرچند تدوینگران حرفه ای صدا و سیما با حذف و یا سانسور بخش‌های عمده ای از این سریال‌ها و تولیداتی از این دست كه تعدادشان بسیار بالاست، سعی می‌كنند آنجا كه مستقیم به تبلیغ آیین‌های بودایی پرداخت، می‌شود حذف یا تعدیل شود، همچنان فضای حاكم بر این برنامه‌ها در نهایت مبلغ مضامین و مفاهیم بودیسم باشدت و ضعف گوناگون است.

سخن آخر

 جنگ نرم از مقوله‌های بسیار مهم و حساس در جهان امروز است. از قضا، جنگ نرم برعكس آنچه برخی تصور می‌كنند، تنها مربوط به رابطه جمهوری اسلامی ایران با جهان غرب نمی‌شود. این مقوله ریشه در تئوریهای حساب شده «تقابل فرهنگی» و «جهانی شدن»دارد و به نظر اینجانب جریانی است پویا و ریشه دار از سوی جهان غرب در مقابل كلیه كشورهای جهان كه به نوعی در بخشهای گوناگون با آن هماهنگ نیستند و به منظور هر چه یكدست تر كردن جهان و نزدیكتر شدن ملل گوناگون با تفكرات حاكم بر جریان غالب غربی كه در حال حاضر تحت نفوذ صهیونیسم جهانی هدایت و رهبری می‌شود. از این منظر، جنگ نرم نمی‌تواند مختص عرصه سیاسی (مطابق تصور غلط رایج در برخی محافل ) و با هدف براندازی یك نظام باشد. این جنگ اهداف خود را در عرصه‌های اجتماعی؛ اقتصادی و به ویژه  فرهنگی و مذهبی تحت تاثیر قرار می دهد.

آنچه در بالا آمد، تنها اشاره ای بود به تبیین این موضوع و انگیزه‌های جهان غرب در این خصوص و برای مصداق نیز تلاش كردیم تنها به برخی از مصادیق كاملا عینی اشاره كنیم . متاسفانه متولیان اصلی فرهنگ و مذهب یعنی نهادهایی همچون حوزه‌های علمیه؛ ارشاد اسلامی و صداوسیما چندان در این عرصه پویا و با حساسیت درست و منطقی عمل نكرده‌اند و ما هر روز شاهد پخش آثار گوناگون فرهنگی با این مضمون در سطح رسانه‌ها و جامعه هستیم كه ذكر بخش كوچكی از آنها نیز در این مجمل نمی‌گنجد. مهمتر اینكه هیچگاه چنین آثاری مورد نقد و روشنگری كافی برای مخاطبان از طریق رسانه ملی قرار نمی‌گیرد و این باعث می‌شود تا اثرات غیرمستقیم و درازمدت آن به تدریج و با ملایمت در سطوح جامعه گسترش یابد.
به عقیده نگارنده در این خصوص، توجه جدی به چند نكته بسیار مهم از سوی متولیان فرهنگی جامعه كاملا ضروری است:

1-  هدف از ذكر مطالب فوق به هیچ عنوان این نیست كه مردم باید از تماشای آثار زیبا و جذاب سینمایی و تلویزیونی جهان با موضوعاتی اینچنین جذاب و پرمخاطب محروم شده و در عوض تنها بیننده آثار دسته چندم و غالبا به لحاظ فنی ضعیف تولید داخل باشند، بلكه تاكید داریم با تبیین موضوع و روشنگری لازم از طریق برنامه‌های مناسب و جذاب می‌توان مخاطبان را به تحلیل فیلم و دقت در محتوای آثار تشویق نمود و در این راه یاری رساند. بدیهی است در عصر ارتباطات توقع اجرای سیاست «دیوار آهنین» نمی‌تواند منطقی و حتی عملی باشد.

2-  اغلب اینگونه آثار از جذابیت‌های بسیاری برای مخاطبان جهانی برخوردارند. بر متولیان فرهنگی كشور واجب است تا در جهت هرچه جذاب تر و تكنیكی شدن آثار تولیدی داخلی در جهت جذب مخاطب بكوشند و تنها به محتوای غنی بخشیدن به آثار بسنده نكنند.

3-  ادبیات ایرانی آكنده از قابلیت‌های دراماتیك جذاب است كه می‌تواند پایه بسیاری آثار نمایشی فاخر با مخاطب جهانی باشد. در این میان، شاهنامه حكیم ابواقاسم فردوسی تنها یكی از آنهاست. لازم است سینما و تلویزیون ایران با بهره گیری از این فضاهای تصویری و خلق تولیدات جذاب بصری تلاش كند تا هر چه بیشتر و بهتر حس زیبایی دوستی مخاطبان خود را ارضا نماید و در پی جذب مخاطبان جهانی برآیند.

. . . سخن آخر آنكه جنگ امروز در دنیا «جنگ رسانه»‌هاست و اگر می خواهیم در این میدان پیروز باشیم باید ابزار رسانه را بشناسیم و نه تنها با تهاجمات فرهنگی مبتنی بر نظام صهیونیستی مقابله كنیم بلكه درجهت شناساندن فرهنگ غنی ایرانی اسلامی خود به اذهان تشنه جهان باشیم .

امین شمسی بازدید : 621 پنجشنبه 05 مرداد 1391 نظرات (5)

 

جنگ نرم

جنگ نرم

جنگ نرم مترادف اصطلاحات بسیاری در علوم سیاسی و نظامی است. در علوم نظامی از واژه هایی مانند جنگ روانی یا عملیات روانی و در علوم سیاسی از واژه هایی چون براندازی نرم، تهدید نرم، انقلاب مخملین و اخیرا به واژه انقلاب رنگین برای تبیین این اصطلاح  استفاده می‌شود.

گاهی به جای جنگ از واژه های تهدید یا قدرت نیز استفاده می شود، ولی در نهایت هر دوبه یک مفهوم ختم می شوند. نظریه جنگ نرم طی دهه های اخیر وارد ادبیات سیاسی شده است و "ژوزف نای" از اندیشمندان معاصر معتقد است، مبنای قدرت سخت یا جنگ سخت بر "اجبار" و مبنای قدرت نرم بر "اقناع" است، او برخلاف بعضی از صاحب نظران، اقتصاد و دیپلماسی را در زیرمجموعه قدرت سخت قرار داده و تنها از رسانه بعنوان قدرت نرم نام می‌ برد.

در تمامی اصطلاحات بالا هدف مشترک تحمیل اراده گروهی بر گروه دیگر بدون استفاده از راه های نظامی است. اما از آنجا که در مورد گستردگی و حوزه فعالیت هر کدام اتفاق نظر وجود ندارد؛ اشاره کوتاهی به هر کدام از واژه های مذکور و سابقه تاریخی آنها خواهیم داشت.

مبنای قدرت سخت یا جنگ سخت بر "اجبار" و مبنای قدرت نرم بر "اقناع" است

جنگ روانی، جنگ نرم

جنگ روانی پیشینه ای بسیار طولانی دارد؛ چرا که انسان‌ها برای تحت تأثیر قرار دادن طرف مقابل به شیوه‌ها و ترفندهایی متوسل می‌شدند، اما اصطلاح جنگ روانی در جنگ جهانی دوم در آمریکا و اروپا رواج یافت.

 فولر، مورخ و تحلیلگر نظامی بریتانیایی اولین کسی بود که اصطلاح جنگ روانی را در سال 1920 به کار برد. در آن زمان استفاده  فولر از واژه جنگ روانی در محافل نظامی و علمی بریتانیا و آمریکا توجه چندانی را به خود جلب نکرد. در ژانویه 1940 با انتشار مقاله ای با عنوان "جنگ روانی و چگونگی به راه اندازی آن" این اصطلاح برای اولین بار وارد ادبیات آمریکا شد. بر این اساس "جنگ روانی را باید استفاده از هر نوع وسیله ای به منظور تاثیر گذاری بر روحیه و رفتار یک گروه با هدف نظامی مشخص معنا کرد". در پایان جنگ جهانی دوم این اصطلاح به "فرهنگ لغت وبستر" وارد شد و بخشی از عبارت پردازی‌های سیاسی و نظامی آن زمان را تشکیل داد.

 در سال 1950 یعنی تنها یک‌سال پس از پایان جنگ جهانی دوم "ترومن"، رئیس جمهور وقت آمریکا  به منظور کسب آمادگی برای اجرای جنگ‌روانی در کره پروژه‌ای با عنوان "نبرد حقیقت" را با بودجه‌ای معادل 121میلیون دلار تصویب کرد. ارتش آمریکا اداره و ریاست جنگ‌ روانی را به عنوان بخش ستادی ویژه ایجاد کرد و در کنار واحدهای رزمی، واحدهای جنگ‌روانی گسترده‌ای را با استفاده از تجربیات جنگ‌جهانی دوم تشکیل داد. از آن‌زمان تاکنون، سازمان‌ها و واحدهای روانی ـ تبلیغاتی آمریکا با توسعه‌ای روزافزون همواره به عنوان یکی از بازوهای اصلی آن کشور در جنگ و صلح عمل کرده‌اند.

براندازی نرم، تهدید نرم، انقلاب مخملین، انقلاب رنگین

در سال های پایانی جنگ سرد، اولین پروژه براندازی نرم در لهستان و با رهبری "لخ والسا" در جنبش کارگری این کشور در سال 1984 تحقق یافت و با فروپاشی شوروی و یوگسلاوی و چند کشور دیگر اروپای شرقی براندازی نرم به مسئله جدیدی در حوزه قدرت و امنیت تبدیل شد.

نرم افزار خواندن و شمردن

 استعمارگران از براندازی حکومت ها در یوگسلاوی، گرجستان، اوکراین، قرقیزستان و امثال آن با عنوان انقلاب های رنگی، به جای واژه خشن جنگ نرم یاد می نمایند.

 انقلاب های مخملی یا "انقلاب های رنگی" و "گلی" از شیوه های براندازی نرم است که نوعی دگرگونی و جابجایی قدرت به همراه مبارزه منفی و نافرمانی مدنی را شامل می‌شود. انقلاب های رنگی و مخملی در جوامع پسا کمونیستی در اروپای مرکزی، شرقی و آسیای مرکزی اتفاق افتاد. این واژه برای نخستین بار از سوی "والسلاوهادل" رئیس جمهور پیشین چک که در آن زمان رهبر مخالفان چکسلواکی سابق بود، وارد ادبیات سیاسی شد. مخالفان حکومت در چکسلواکی با انجام سلسله اقدامات مرتبط و زنجیره‌ای در طی یک دوره شش هفته‌ای از 17 نوامبر تا 29 دسامبر 1989 در این کشور موفق به نوعی دگرگونی و جابجایی قدرت شدند. این پدیده سپس به شکل زنجیره‌ای در صربستان طی دو مرحله 1997 - 2000 ، گرجستان 2003 ، اوکراین 2004 و قرقیزستان 2005 ادامه یافت.

به طور کلی اهداف آمریکا از سازماندهی انقلاب های رنگین در کشور‌های هدف را در چارچوب حوزه‌های زیر می‌توان بررسی کرد:

- تسلط بر مناطق ژئوپلتیکی و ژئواستراستژیکی

کنترل شریان انتقال انرژی و جلوگیری از تسلیحاتی شدن آن

حذف و یا مهار نظام های مخالف در برابر نظام آمریکا

 - ممانعت از ایجاد اتحادیه های نظامی و امنیتی در آسیا، خاورمیانه و آسیای مرکزی

 - همسو کردن کشورهای هدف با سیاست های آمریکا

 - فرصت سازی اقتصادی برای آمریکا

 - مهار بیداری اسلامی

جورج سوروس ، رئیس بنیاد سوروس سرمایه دار بزرگ آمریکایی یا به عبارتی میلیاردر یهودی آمریکایی یکی از معماران اصلی انقلاب مخملین گرجستان در گفتگویی با روزنامه لس آنجلس تایمز اظهار داشت که : تمایل دارد سناریوی گرجستان در کشورهای آسیای مرکزی یعنی تاجیکستان، ازبکستان، قرقیزستان و ترکمنستان تکرار شود.

شرکت‌کنندگان انقلاب‌های رنگین اغلب از مقاومت مسالمت‌آمیز با هدف اعتراض‌ علیه دولت‌های غیرهمسو با آمریکا و حمایت از دمکراسی، لیبرالیسم و استقلال ملی استفاده کرده‌اند و معمولاً یک رنگ یا گل خاصی را به عنوان سمبل و نشانه خود برگزیده‌اند. اعتراض‌های صورت گرفته و نقش مهمی که سازمان‌های غیردولتی به ویژه سازمان‌های فعال دانشجویی در سازماندهی مقاومت مسالمت‌آمیز ایفا می‌کنند، این رویدادها را برجسته‌تر نشان می‌دهد.

جنگ روانی پیشینه ای بسیار طولانی دارد؛ چرا که انسان‌ها برای تحت تأثیر قرار دادن طرف مقابل به شیوه‌ها و ترفندهایی متوسل می‌شدند، اما اصطلاح جنگ روانی در جنگ جهانی دوم در آمریکا و اروپا رواج یافت

اهداف اجرایی از جنگ نرم

همان طور که اشاره شد، جنگ روانى جدید عملى سازمان یافته و برنامه ریزى شده پدیده اى همیشگى و پیوسته است که اختصاص به مقطع زمانى خاصى ندارد. با توجه به این مسأله مى توان اهداف جنگ روانى را در یک تقسیم بندى به اهداف سیاسى و اهداف نظامى و در تقسیم بندى دیگر، آن را به اهداف و مقاصد استراتژیکى و مقاصد تاکتیکى تقسیم نمود

با توجه به این که ماهیت اصلى عملیات روانى به اعتراف خود آمریکایى ها عبارت است از تلاش براى تأثیرگذارى بر افکار، احساسات و تمایلات گروه هاى دوست، دشمن یا بى طرف مى توان تا حدودى به برخى از مهمترین اهداف جنگ روانى پى برد:

تأثیرگذارى شدید بر افکار عمومى جامعه مورد هدف از راه طرح جنگ نرم و با ابزار خبر و اطلاع رسانى هدفمند و کنترل شده که نظام سلطه همواره از این روش براى پیشبرد اهداف خود سود جسته است و البته موفقیت هایى هم در این زمینه داشته است.

- ترساندن از مرگ یا فقر یا قدرت خارجى سرکوبگر و پس از آن دعوت به تسلیم از راه پخش شایعات و دامن زدن به آن براى ایجاد جو بى اعتمادى و ناامنى روانى.

جنگ نرم

اختلاف افکنى در صفوف مردم و برانگیختن اختلاف میان مقام هاى نظامى و سیاسى کشور مورد نظر در راستاى تجزیه سیاسى کشور.

- اشاعه بذر یأس و نومیدى درمیان مردم و بویژه نسل جوان به منظور بى تفاوت کردن آنها نسبت به کشور خود و تحولات احتمالى آتى.

کاهش روحیه و کارآیى رزمى ( در زمان جنگ نظامى).

ایجاد اختلال در سامانه هاى کنترلى و ارتباطى کشور هدف.

تبلیغات سیاه (با هدف براندازى و آشوب) به وسیله شایعه پراکنى، پخش تصاویر مستهجن ، جوسازى از راه پخش شب نامه ها و ...

تقویت نارضایتى هاى ملت به دلیل مسائل مذهبى، قومى، سیاسى و اجتماعى نسبت به دولت خود به طورى که در مواقع حساس این نارضایتى ها زمینه تجزیه کشور را فراهم کند.

- تلاش براى بحرانى و حاد نشان دادن اوضاع کشور از راه ارائه اخبار نادرست و نیز تحلیل هاى نادرست و اغراق آمیز که مقام معظم رهبرى نیز در دیدار اخیر اعضاى مجلس خبرگان با ایشان به آن اشاره داشته و آن را در راستاى خط تهاجمى دشمن توصیف کردند.

با توجه به تمام مطالبى که گفته شد، ضرورت مقابله جدى با جنگ روانى دشمن به شیوه هاى سخت افزارى و نرم افزارى بر کسى پوشیده نمى ماند. اما در این میان وحدت استراتژیک تمام نهادهاى کشور براى پاسداشت تمامیت ارضى نیز مقدمه اى لازم براى خنثى کردن جنگ روانى دشمنان است.

تعداد صفحات : 16

اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نظرسنجی
    کیفیت سایت ما را چگونه ارزیابی می کنید ؟
    آمار سایت
  • کل مطالب : 188
  • کل نظرات : 67
  • افراد آنلاین : 2
  • تعداد اعضا : 98
  • آی پی امروز : 29
  • آی پی دیروز : 56
  • بازدید امروز : 35
  • باردید دیروز : 209
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 1
  • بازدید هفته : 808
  • بازدید ماه : 4,030
  • بازدید سال : 30,292
  • بازدید کلی : 1,063,887
  • کدهای اختصاصی

    كد نوحه

    كد مداحی

    لوگوی سایت

    لوگوی دوستان