احترام شوهر
هر كسى به شخصيت خويش علاقه مند است.خودش را دوست دارد.دلش ميخواهد ديگران به شخصيت او احترام بگذارند.هر كس شخصيت او را محترم بشمارد محبوبش واقع ميشود.از توهين كنندگان متنفر است.خانم محترم حب ذات و علاقه به احترام يك امر غريزى است ليكن همه كس حاضر نيست احساس درونى شوهر شما را اشباع كند و به وى احترام بگذارد.در خارج منزل با صدها افراد گوناگون و بى ادب برخورد ميكند و بسا اوقات مورد توهين قرار ميگيرد.و به شخصيتش لطمه وارد ميشود.از شما كه يار و غمخوارش هستيد انتظار دارد اقلا در خانه احترامش كنيد و شخصيت تحقير شده اش را زنده گردانيد. بزرگداشت اوشما را كوچك نميكند ليكن به او نيرو و توانايى مى بخشد و براى كوشش و فعاليت آماده اش ميگرداند.خانم گرامى به شوهرت سلام كن.هميشه بالفظ شما او را مخاطب قرار بده.موقع سخن گفتن كلامش را قطع نكن.
جلو پايش برخيز و به او احترام كن.با ادب حرف بزن.بر سرش داد نزن.
اگر با هم به مجلسى ميرويد او را مقدم بدار.او را با اسم صدا نزن بلكه بانام فاميل و لقب مخاطب قرار بده.در حضور ديگران از او تجليل و تعريف كن.به فرزندانت سفارش كن از پدرشان احترام كنند.و اگر بى ادبى كردندتوبيخشان كن.در حضور مهمانها نيز احترامش بگذار و باندازه آنها بلكه زيادتر از او پذيرايى كن.مبادا در مجلس مهمانى وجود شوهرت را ناديده بگيرى و تمام توجهت به مهمانها معطوف باشد.وقتى درب منزل را ميزندسعى كن خودت درب را باز نموده با لب خندان و چهره باز به استقبالش بروى.آيا ميدانى همين عمل كوچك چه اثر نيكويى در روح شوهرت خواهد گذاشت؟شايد در خارج منزل با دهها مشكل مواجه بوده و با روح پژمرده وارد منزل شود.استقبال كردن شما با لب خندان روح تازه اى دركالبد خسته او دميده دلش را آرامش ميدهد.ممكن است خانمها از اين سخن تعجب نموده بگويند:چه پيشنهاد عجيبى!زن باستقبال شوهر برود وخوش آمد بگويد!شخص بيگانه و غريبى نيست تا احتياجى باستقبال وخوش آمد داشته باشد.
تسقط الآداب بين الاحباب.البته اين طرز تفكر از تربيت غلط ماپيدا شده،كى گفته كه دوستان و خويشان لازم نيست ادب و احترام رارعايت كنند.مهمانى بمنزل شما وارد ميشود از او استقبال ميكنيد،خوش آمد ميگوئيد،احترام ميكنيد،پذيرائى مينمائيد.
و اين عمل را يك رفتار عقلائى و يكى از اداب و رسوم زندگى ميشماريد.البته چنين است،از مهمان بايد احترام كرد ليكن از شماانصاف ميخواهم مردى كه از صبح تا شب براى تامين زندگى و رفاه وآسايش شما تلاش ميكند،و در اين راه با صدها مشكل روبرو شده،آنگاه حاصل دسترنج خويش را در طبق اخلاص نهاده درب خانه را ميكوبد كه برايگان در اختيار شما بگذارد،آيا ارزش آنرا ندارد كه براى خوشنودى واحترام او تا درب خانه قدم رنجه فرماييد و با لب خندان يك خوش آمد گفته دلش را شاد گردانيد؟
نگو:چون با هم مانوس و خصوصى هستيم انتظار احترام ندارد، بلكه از شما بيشتر از ديگران انتظار احترام دارد.اگر احترام نكرديد وسكوت كرد دليل آن نيست كه توقع ندارد،بلكه براى رعايت شما ازخواسته درونى خويش صرف نظر نموده است.
خانم محترم،اگر به شوهرت احترام نمودى او هم در مقابل به شمااحترام خواهد گذاشت. رشته محبت در ميانتان استوارتر و پيمان زناشويى با دوام تر خواهد شد.به خانه و زندگى و كسب و كار دلگرم ميشود،ونتيجه اش عائد شما مى گردد.
رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:وظيفه زن اين است كه تادرب خانه به پيشواز شوهرش برود و به وى خوش آمد بگويد. (6)
امام صادق عليه السلام فرمود:هر زنى كه از شوهرش احترام كند وآزارش نرساند خوشبخت و سعادتمند خواهد بود. (7)
پيغمبر اسلام فرمود:زن موظف است براى شوهرش طشت و حوله حاضر كند و دستهايش را بشويد. (8)
مواظب باش به شوهرت توهين و بى ادبى نكنى،ناسزا نگوئى،دشنام ندهى،بى اعتنائى نكنى، بر سرش داد نزنى،نزد ديگران آبرويش رانريزى،با لقبهاى زشت صدايش نزنى.اگر به او توهين كردى او نيز به توتوهين خواهد نمود.قلبا از هم مكدر ميشويد،عقده روحى و كينه پيداميكنيد،صفا و محبت از ميانتان برطرف ميشود،دائما در حال نزاع وكشمكش خواهيد بود.اگر به زندگى ادامه بدهيد بطور يقين زندگى خوشى نخواهيد داشت.كينه هاى روحى و عقده هاى روانى ممكن است توليد خطركند و باعث جنايت شود.از داستانهاى زير عبرت بگيريد:
مرد 22 ساله اى بنام...همسر 19 ساله خود را به علت اينكه وى راخر كور خطاب كرده بود با 15 ضربه چاقو بقتل رسانيد.وى در دادگاه گفت:يكسال پيش با...ازدواج كردم.در آغاز زندگى مرا شديدا دوست ميداشت.ولى بزودى تغيير رويه داد و بناى ناسازگارى را گذاشت.بر سرهر مساله كوچكى به من فحاشى ميكرد و حتى مرا بخاطر اينكه يكى ازچشمهايم كمى چپ است «خر كور»خطاب ميكرد.در روز حادثه شوهرخود را خر كور خطاب ميكند.او چنان خشمگين ميشود كه به جان همسرش افتاده او را با 15 ضربه چاقو از پاى در ميآورد. (9)
مرد 71 ساله اى كه زنش را كشته در علت قتل او ميگويد:ناگهان رفتار...نسبت به من تغيير كرد.بى اعتنا شد.يك بار هم مرا پيرمرد غيرقابل تحمل صدا كرد.با اين حرف نشان داد كه دوستم ندارد.دچارسوءظن شدم و با دو ضربه تبر او را كشتم. (10)