گزارشي از مناظره ي احمد بن ادريس با علماي وهابي
در سال هاي اخير همواره از آسيب ها و خطراتي که به واسطه ي انديشه ها و عملکرد وهابيگري، اسلام و مسلمانان را تهديد مي کند، سخن بسيار گفته و شنيده شده است. وهابيت، به عنوان انديشه و روشي انحرافي در تفکرات اسلامي شناخته مي شود که با برداشت هاي جاهلانه و کوته نظرانه از اسلام پديد آمده است و به لطف دست هاي غربي به حيات خويش ادامه مي دهد. متفکران و رهبران عالم تشيع و بسياري از متفکران و علماي اهل سنت در نقد ورود آراي مضر و انحرافي اين نحله سخن گفته و نوشته اند. نوشتاري که پيش رو داريد، گزارشي است از رويارويي نظري و فکري يکي از اين علما، احمد بن ادريس، در برابر رويکردهاي عملي و نظري چهره هاي برجسته اي از تاريخ وهابيت. ادريس، در اين رويارويي به اصول اسلامي و قرآني ناب متکي است، اگرچه برخي از آراي وي نيز جاي نقد و بررسي دارد.
احمد بن اِدريس؛ شرح حال:
ابوالعباس احمد ابن ادريس حسني فاسي در خانواده اي اهل علم در ميسور در نزديکي شهر فاس مغرب (مراکش) متولد شد. اطلاعات ما در باب تاريخ تولد وي ميان رجب سال 1163-1173 تا (1760/1749) متغير است. (1) او پس از دريافت آموزه هاي اوليه و قرآني در بيست سالگي به فاس رفت و در مسجد جامع قرويين به تحصيل علم پرداخت. او در اين مدت گستره ي وسيعي از علوم اسلامي را نزد استادان متعدد آن منطقه فرا گرفت که در ميان آنها مي توان به ابوالمواهب عبدالوهاب التازي، ابوالقاسم الوزير و محمد طيب بن کيران (متوفي،1812) که شاگرد مهم ابن ادريس، محمدالسنوسي هم فرصت شاگردي او را به دست آورد (2) اشاره کرد. (3) به اختصار بايد گفت که او علاوه بر علوم اوليه و اصلي ديني و فقهي که بر محوريت تفسير قرآن و حديث بنا نهاده شده بود، از همان ابتدا در عرفان و تصوف هم دستي بر آتش داشت. از همان آغاز نظريات و انتقادات او به خرافه پرستي و شعائر نادرستي که در ميان متصوفه رنگ و بوي بيشتري داشت، باعث کسب شهرت و اهميت او در جامعه ي فاس شد. مباني اصلي عقايد او مانند ديگر اصلاح گران اسلامي که در آن قرون تعدد بسيار زيادي يافته بودند در باب مسائلي چون نفي پيروي و تقليد از ارباب مذاهب، لزوم اجتهاد و تاکيد بر مفتوح بودن باب آن، بازگشت به قرآن و سنت و پاي بندي به اصول اوليه ي اسلام، بنا نهاده شده بود. امتزاج و همسويي اين اصول فکري که به طور کامل در تفکر ضد صوفيانه ي سلفيه متبلور شده بود، با عقايد صوفيانه ي ابن ادريس خود محل مناسبي براي بررسي و تحقيق بيشتر است که در ادامه بدان خواهيم پرداخت. عقايد نوگرا و جديد ابن ادريس، کاسه ي صبر علماي قرويين را لبريز کرد و مجادلات فراواني ميان ابن ادريس و آنها در گرفت که چنان که خود در جريان مناظره با وهابيان به حسن بي عاکش گفته، اين مساله دليل اصلي سفر بي بازگشت او به حجاز و انجام فريضه ي حج در ميانه ي سال 1212 (1797) بود. او در سال 1213 به اسکندريه رسيد. (4) نکته ي قابل توجه ديگر در ميزان مقبوليت و تاثيرگذاري او به هنگام حضورش در قاهره و دانشگاه الازهر قابل درک است، سخنراني هاي سلسله وار او در اين دانشگاه که با استقبال گسترده ي مردم مواجه شد و تعداد قابل توجهي از آنان هم در سال 1214 به همراه ابن ادريس به مکه سفر کردند. (5) او در مکه روابط بسيار خوبي با شريف غالب بن موسي (1788-1814) برقرار کرد و با وجود مخالفت هاي علماي مکه با عقايدش روزگار پرثمر و بي مشکلي را به مدت 14 سال در اين شهر گذراند. (6) شخص شريف غالب هنگام تسلط وهابيان بر مکه در سال 1220 (1803) از اين شهر براي مدت کوتاهي گريخت اما پس از انعقاد معاهده ي دست نشاندگي با امير سعودي بر حکومت اين شهر ابقا شد. جالب اينجاست که ابن ادريس در تمام اين مدت از مکه بيرون نرفت و تنها هنگام تسخير اين شهر توسط نيروهاي مصري محمدعلي پاشا در سال 1230 (1813) مجبور به ترک آن شد. سه سال را به همراه يکي از مهم ترين شاگردانش -محمدبن عثمان ميرغني- به سفر در شهرهاي مصر گذراند و در نهايت در سال 33 (1817) به مکه بازگشت؛ اما جو عمومي جامعه کاملا مخالف او بود. ده سال با همين شرايط گذشت تا سال 1243 (1827) احمد بن ادريس از مکه اخراج شد و همراه خيل کثير مريدان و شاگردانش به سوي يمن حرکت کرد و تنها در اين ميان محمد السنوسي در مکه باقي ماند. تحمل شرايط سخت و مشکل سازي که در ده سال پاياني حضور ابن ادريس در مکه بر او مي گذشت، نشان دهنده ي روحيه ي آرام، منزويانه و دور از آشوب اوست که با وجود مخالفان توانمند، ده سال را در آن شهر گذراند. شواهد و مشخصات قابل دفاعي از اين نظريه را مي توان در جريان مناظره اي که در پي خواهد آمد، مشاهده کرد. (7)
ابن ادريس هرچه در مکه و حجاز دست به گريبان مخالفان و معاندان بود، در يمن و جنوب شبه جزيره از اقبال عمومي مردم و علما برخوردار بود. علماي يمني (8) مکرراً در زمان حضور او در مکه به ديدارش آمده بودند (9) و روابط بسيار خوب او با آنها (10) يکي از عوامل مضاعف خشم و دشمني علماي مکه با وي بود. او ابتدا به زبيد رفت و مورد استقبال گرم مفتي آن -عبدالرحمن بن سليمان بن اهدل (متوفي 1835)- قرار گرفت. پس از اقامت يک ساله در اين شهر، دوره ي سفرهاي خود را در سواحل جنوبي شبه جزيره و بلاد يمن آغاز کرد و در هر شهر با صدور اجازه يا جلب مريد، دايره ي هوادارانش را گسترده مي کرد. (11) البته بايد اشاره کرد که ابن ادريس در يمن هم مانند فاس و مکه با مخالفاني مواجه بود، ابوبکر بن محمد ابي طليعه تهامي (متوفي 1843) نظرات ابن ادريس در باب ظاهر قرآن و دين و روشي که او آنرا «قواعد الصوفيه» مي ناميد شنيد، و رديه اي بر عقايد او به نام «تلبيس ابليس» نگاشت که با تقليد از ابن جوزي، آن را در رد بر متصوفه به رشته ي تحرير درآورد. ابراهيم بن يحيي ضمادي که يکي از علماي هوادار ابن ادريس بود و در جريان مناظره تحرکات مؤثري داشته است، پاسخ مفصلي به اين رديه نوشت (12) در نهايت پس از دو سال سفر در اقطار يمن، ابن ادريس در شعبان 1244 (1828) به شهر صبيا در عسير وارد شد؛ جايي که يک سال بعد مناظره ي معروف و مهمي را با علماي وهابي اين ديار برقرار کرد. (13) او در 21 رجب س 1253 (1837) در صبيا درگذشت. (14)
در باب عقايد خاص و ويژه ي ابن ادريس کتب و تحقيقات مفصلي انجام شده و پژوهشگران غربي در اين زمينه پس از محققان کم تعداد آفريقايي، گوي سبقت را از ديگران ربوده اند. چنانکه پيش از اين هم اشاره کرده ايم، ابن ادريس ذاتاً انسان مجادله گر و عداوت آفريني نبود. يک صوفي آرام، معتزل و نيک طبع که تبلور کاملي از تساهل و تسامح صوفيانه ي اسلامي بود. اين مطلب که او هيچ گاه تلاش ويژه اي براي تدوين و بنيان نهادن طريقتي خاص در تصوف نداشت، جلوه ي مناسبي براي شناخت روحيات و افکار اوست. براي بحث در باب جهان بيني خاص ابن ادريس و انديشه هاي خاص اصلاح گرانه ي او، بهترين منابع از ميان اطلاعات محدود دست اول ما دو کتاب مهم است؛ «مجموعه نامه هاي» (15) او خطاب به ياران، مريدان و اصحاب خاصش و هم رساله ي «الردّ علي اهل الراي بالصواب لموافقة السنة و الکتاب». (16)
بدون شک درک و شناخت افکار ابن ادريس امر بسيار مهمي در تشخيص و ارزشگذاري کار او در زمينه ي اصلاح گري اسلامي است؛ ليکن پيش از آن اشاره به همساني ها و تمايزات افکار اصلاح گرانه ي او با فقيه سلفي هم عصرش، -محمد بن علي شوکاني- لازم و ضروري به نظر مي رسد. به آن دليل مقايسه ي ميان اين دو شخصيت را در اينجا ضروري مي دانيم که هر دو به نوعي در بن مايه ها و ريشه هاي فکري اشتراکات بسياري با محمد بن عبدالوهاب و جهان بيني او دارند؛ اما به لحاظ عملکردي و مصداق يابي براي آن عقايد، تعارضات و اختلافات سر برون آورده اند. شوکاني به عنوان يک فقيه نسبت به اعمال حکام سعودي اعتراض کرده و ابن ادريس به عنوان يک صوفي نوگرا با حفظ تمام جوانب تساهل و تسامح هم نتوانست زبان بر انتقادات صريحي که به وهابيت و عملکرد دولت اول آن داشت بربندد، چنانکه پس از اين در متن مناظره خواهد آمد.
محمد بن علي شوکاني و ابن ادريس
محمد بن علي شوکاني (17) (1250-1834/1173-1759)يکي از چهره هاي بارز سلفي در يمن بوده است. او از سال 1795 تا زمان مرگش قاضي صنعا بود و در تمام اين مدت مشاور مذهبي و سياسي حکام زيدي يمن بود. او در دوره ي استيلاي وهابيون بر حجاز و پس از آن، دوره ي شکست آنها از سپاه عثماني هم در قيد حيات بود.
شوکاني مانند استادش ابن امير صنعاني (18) (1182-1768/1099-1688) ابتدا مجذوب عقايد ابن عبدالوهاب شده بود و در قصيده اي، مادحانه او را الگو و نمونه ي کاملي براي خود خواند. (19) اما پس از حمله ي سعوديان به مرزهاي يمن و عملي شدن نظريات ابن عبدالوهاب در قالب تکفير مسلمين و غارت اموال و دماء شان به نام ترويج توحيد، شوکاني از نظر اوليه ي خود در باب وهابيت بازگشت و طي قصيده ي ديگري که به سعود بن عبدالعزيز فرستاد، تکفير را نزد ايشان تقبيح کرد. (20) از شوکاني آثار بسياري برجا مانده و به جرات مي توان او را يکي از پرکارترين انديشمندان يمني دانست؛ اما بيشتر نظرات مناقشه برانگيز و مهم او در قبال وهابيت و مخالفت با آنها در کتاب «رسائل السلفية» و به طور مشخص در سه رساله ي اين کتاب به نام هاي القول المفيد في ادلة الإجتهاد و التقليد، شرح الصدور في تحريم رفع القبور و الدر النضيد في إخلاص کلمة التوحيد آمده است. (21)
سخن در باب شوکاني و جايگاه فکري او در طيف سلفيون اصلاح گر، مجال ديگري را طلب مي کند، اما آنچه ما را در اين سطور به ارائه ي توضيحاتي واداشته، روابط فکري شوکاني و ابن ادريس است. از لحاظ تاريخي تنها شاهد تاريخي در باب رابطه ي اين دو به نامه اي بازمي گردد که شوکاني در آن خطاب به عبدالله بن سليمان اهدل (22) از ابن ادريس به غايت تقدير به عمل آورده و انديشه هاي او را براي مسلمين الزامي و حياتي دانسته است. (23) اما با وجود اختصار اين شاهد تاريخي مي توان روابط فکري اين دو را در دو جنبه مورد بررسي و تحليل قرار داد؛ روابط اين دو با وهابيت و نظرات شوکاني در باب تصوف.
نظرات شوکاني در باب وهابيت بسيار شبيه مطالبي است که ابن ادريس در جريان مناظره به تبيين آن مي پردازد.
آن دو با وجود پذيرش مباني نظري انديشه وهابي که اشتراکات بسياري با خاستگاه هاي سلفي خوددارد، با افراط گري اي که در عمل به منصه ي ظهور رساندند، به شدت مخالف بودند. در نگاه شوکاني نبايد به مردماني که آئين هاي مشابه پرستش خداوند را در قبال درگذشتگان و اصحاب قبور به جا مي آورند، -قبوريون- لقب کافر داد. بلکه آنها گمراهاني گناهکارند که بايد از اعمال خويش توبه کنند و نمي توان آنان را کافراني مهدورالدم دانست. (24)
شوکاني در باب تصوف هم نظرات همراستايي با متصوفه ي زاهد اوليه مانند امام محمد غزالي داشته است. پذيرش کرامات و مکاشفات عرفا در نگاه او به شرطي مورد پذيرش است که با مباني قرآن و سنت رسول الله (ص) تبايني نداشته باشد. البته اين نظرات هيچگاه نافي انتقادات تند و بي پرده ي او نسبت به آداب ناصواب متصوفه در يمن نبود:
من به چشم خود ديده ام که عوام الناس در کنار قبور افرادي چون إبن عُلوان (متوفي 665) که در نزديکي طائز دفن شده و يا ابن عُجَيل (متوفي 690) که در بيت الفقيه دفن شده، نام آنها موردخطاب قرار داده و از ايشان حاجت مي طلبند. حال اين مساله در تمام بلاد جهان اسلام رواج دارد و در هر قريه اي يک بارگاه مقدس شده براي زيارت و طلب حاجت ساخته شده است. (25)
مطالعات ارزشمند ديگري هم در باب اين رابطه ي ابن ادريس و شوکاني انجام شده است، (26) اما در اين مجال صرفاً اشارتي به تعاملات اين دو شخصيت تاثيرگذار اصلاح گر الزامي به نظر مي رسيد. چه سنت سلفي يمن در اين دوره از سويي و جريانات متصوفه ي نوين که انديشه هاي اصلاح گري در متن عقايد و افعالشان قرار داشت. اموري بسيار مهم در درک ابعاد انديشه هاي سلفي و وهابي در جهان پيشامدرن اسلامي داشته و متاسفانه در مقايسه با پژوهش هاي پرتعداد غربيان، پژوهشگران مسلمان توجهات بسيار کم و معدودي را متوجه اين مسائل مهم کرده اند. به هر روي پس از ارائه ي توضيحاتي هرچند مختصر اما کامل در باب شرايط و اوضاع تاريخي و اجتماعي در دوراني که اين مناظره ي مهم رخ داده به ارائه ي گزارشي تحليلي از اين جلسه ي مناظره مي پردازيم.
مناظره ي احمد ابن ادريس و علماي وهابي
زمينه هاي تاريخي
گزارشي که در باب موضع گيري صريح احمد بن ادريس در قبال وهابيت به دست ما رسيده به مدت حضور او در ايالت عسير عربستان سعودي بازمي گردد، عسير (27) به لحاظ جغرافيايي در جنوب شبه جزيره و منقسم بر دو ناحيه ي کلي ساحلي به نام تهامه يا مخلاف سليماني و کوهستاني به نام سراة است. دولت اول سعودي در سنوات پاياني عمر بنيانگذار آن، محمدبن سعود (متوفي 1765/1179) به مرزهاي عسير رسيد و پس از فتح مکه توسط عبدالعزيز بن محمد بن سعود در چهارم محرم 1218، تهامه هم به شکل فجيع و وحشيانه اي به تسلط وهابيان درآمد. (28) حضور نيروهاي سعودي در اين منطقه و نفوذ به قلمروهاي متکثر و کوچک حکام ضعيف اين ناحيه در دهه هاي آغازين قرن سيزدهم و دقيقاً از سال 1213 آغاز شد. ابوعريش توسط شريط حمود اداره مي شد و در ميان قراياي عسير بيش از ديگران براي وهابيون دردسر آفريد. حملات آنها به اين قريه ي جنوبي عسير، براي اولين بار در سال 1215 انجام شد ليکن با حمايت هايي که حاکم زيدي صنعا از شريف حمود مي کرد، کار براي نيروهاي سعودي بسيار دشوار شده بود. اتحاد سياسي ميان امراي ابي عريش و صنعا توانست ارتش پرتعداد سعوديان را که به قصد فتح آن شهر ارسال شده بود شکست دهد و نيروهاي سعودي را مجبور به عقب نشيني به سراة کنند. اما نهايتاً در رمضان سال 1217 شريف حمود از سپاه 20 هزار نفري سعودي شکست خورد و به شرط پرداخت خراج بر امارت خود تحت نظر سعوديان ادامه داد. کشاکش ها ميان حمود و سعوديان ادامه داشت و نهايتاً در سال 1226 کل عسير جنوبي و تهامه تحت تصرف حمود درآمد؛ در حالي که بخش شمالي آن در دست سعوديان بود. در همين سال سپاهيان محمدعلي پاشا پايتخت دولت سعودي -درعيه- را فتح کردند و طامع بين شعيب، مامور جنگ با شريف حمود هم مانند ديگر امراي وهابي به استانبول برده شده و در ملأعام به دار آويخته شد. برنده ي اصلي اين نزاع دامنه دار، شريف حمود بود که پس از خالي شدن صحنه از رقبا، کل عسير را تصرف کرد اما ناگهان سال 1233 در حالي که در اوج پيروزي هايش به سر مي برد، درگذشت. در فاصله ي ده ساله ي ميان سال 1233 تا 1243 عسير مانند ديگر نقاط شبه جزيره تحولات مهم و پردامنه اي را از سر گذراند، مناطق مهم چندين بار ميان مصريان و قدرت هاي محلي که عموماً تمايلات وهابي داشتند دست به دست شد، تا نهايتاً در سال 1243 امير علي بن مجثل که مناظره ي مورد بحث در قلمرو و تحت نظر او رخ داد به حکومت رسيد. او سرسلسله ي حکام توامندي در عسير بود که به طور مستقيم مروج وهابيت و متکي به دولت هاي بعدي سعودي بودند. بخت با ابن مجثل يار بود که توانست به راحتي بيشتر قراياي منطقه ي عسير را يکپارچه و تحت تسلط خود درآورد. دو دليل عمده را مي توان در اين باب برشمرد؛ اول اشتغال محمد علي پاشا به تحولات جديدي که در سوريه رخ داده بود و دوم بروز منازعات داخلي در مکه و اطراف آنکه توجه خاندان شريف را از عسير دور داشته بود. ابن مجثل که به صراحت تمايلات وهابي خود را نمايان ساخته و هيچ ابايي از تقليد از احکام سعودي دولت اول نداشت، در سال 1248 که مناظره ي موردبحث ما هم در همان سال رخ داد به فتح ابي عريش که توسط آل حيدر و حاميان مصري-عثماني اش اداره مي شد، مي انديشيد. اين مهم در رجب همان سال رخ داد و علي بن حيدر در پي عقب نشيني کلي نيروهاي مصري از حجاز در مقابل ابن مجثل تسليم و دست نشانده ي او در ابي عريش شد. ابن مجثل در بازگشت از همين سفر نظامي در سال 1249 درگذشت. (29)
حال پس از شرح مختصري از رويدادهايي که بر عسير از ابتداي حضور نيروهاي سعودي در آن تا تاريخ شکل گيري مناظره بايد تاريخ را از منظر تحولاتي که در اين مدت بر ابن ادريس گذشته، روايت کرد. او پس از اقامت طولاني مدت در مکه و در پي حضور وهابيون در آن شهر به قصد ابوعريش که با حاکم آن روابط خوبي داشت مکه را ترک کرد؛ اما به دلايلي (30) در شعبان سال 1244 يا (31) 1245 در شهر صيبا رحل اقامت افکند. (32) البته علي بن مجثل -حاکم جوان و وهابي عسير- هم مقدم شيخ را بسيار گرامي داشته و تمام امکانات مورد احتياج را در اختيارش نهاد. (33) همراه شيخ خيل کثيري از پيروان و مريدان او هم که عموماً از منطقه ي شمال و غرب آفريقا بوده اند، (34) وارد شهر شدند. همين گروه و اعمال و آداب متصوفانه آنها باعث بروز مشکلاتي شد که همگي زمينه ساز بروز اين مناظره ي مهم شدند. طبق آنچه بعضي از خواص و علماي وهابي به گوش علي بن مجثل رسانده بودند، رقص و سماع صوفيانه که در اصطلاح تصوف به آن ذکر گفته مي شد، «لهو و لعب و الرقص و الصفق» خوانده شده و باعث برخاستن اعتراضات متشرعين و از بين بردن امنيت و آرامش شهر شده بود. در اين بين امير ابن مجثل به يکي از شيوخ معتبر به نام ابراهيم بن احمد حفظي زمزني (35) نامه اي فرستاد و از او درخواست کرد، طي مکاتبه اي با ابن ادريس، ضمن اشاره به بروز اين وقايع توسط پيروانش از وي بخواهد ايشان را از اين اعمال منع کند. (36) ابراهيم حفظي هم در نامه اي سراسر احترام به ابن ادريس، او را از اعمال کساني که منتسب به پيروي و مريدي او هستند، آگاه کرده و درخواست عمل عاجل را در اين رابطه ابراز کرده است. (37) اطلاعات ما دراين نطقه محدود مي شوند، به ديگر سخن از مدت حضور ابن ادريس در سال 1244 تا زمان بروز مناظره ميان علماي وهابي در عسير به سال 1248 اطلاعات ديگري در دست نداريم اما بدون شک مي توان يقين داشت که نامه نگاري ها و واکنش هايي که به رفتارهاي صوفيانه ي او و پيروانش پديد آمده، زمينه ساز شکل گيري اين مناظره بوده است.
مناظره
اين مناظره که توسط حسن بن احمد عاکش ضمدي و به دستور شيخ عبدالرحمن بن سليمان اهدل (38) جمع آوري و نگاشته شده در جمادي الآخر سال 1248 انجام شده است. (39) حضار جلسه به دو گروه عمده تقسيم مي شوند؛ گروه اول ابن ادريس و گروه علماي اهل تهامه بودند که نگارنده ي مناظره هم از آنان بوده است و گروه دوم علماي وهابي اي بودند که در متن با عنوان «مطوّع» (40) از ايشان ياد شده است، فقهايي چون ناصر بن محمد کبَيبي (متوفي 1249)، عبدالله بن سرور اليامي (41) و عباس بن محمد رفيدي.
گزارش ما از اين مناظره به دو بخش عمده تقسيم شده است: بخش اول مقدمه اي ست که عاکش طي آن زمينه هاي بروز اين رويداد و نتايج آن را بيان کرده و بخش دوم به شرح ماوقع در جلسات مناظره منحصر شده است. البته بايد در نظر داشت که عاکش خود يکي از شاگردان و طرفداران ابن ادريس بوده و در يکي از بخش هاي گزارشش، خود يکي از شاگردان و طرفداران ابن ادريس بوده و در يکي از بخش هاي گزارشش، خود و علماي تهامه را از مريدان ابن ادريس خوانده است. (42) عاکش در ميان سه مطوع مهم وهابي حاضر در جلسه ي مناظره با عبدالله بن سرور ارتباطات مستقيمي داشته و او را يکي از اصلي ترين اعضاي حاضر در تمام جلسات درس و بحث ابن ادريس خوانده که به عنوان يکي از اصلي ترين مخالفان و معاندان آموزه هاي صوفيانه دائماً بر سخنان شيخ اشکال مي گرفت و هيچ گاه از پاسخ ها قانع نمي شد و مجلس را به نشانه ي اعتراض ترک مي کرد. ظاهراً او در مخالفت بسيار سرسخت بوده و در يکي از جلسات رقعه اي به شيخ مي دهد که در آن او را متهم به پذيرش عقايد ابن عربي و نظريه ي وحدت وجود کرده بود. او اصلي ترين برانگيزاننده ي اين مناظره در ميان ديگر مطوعين وهابي بود و در نامه اي به امير علي بن مجثّل موارد تکفير ابن ادريس و اصحابش را در مواردي متعددي برشمرده است که ذيلاً بدان ها اشاره مي کنيم:
شيخ فردي متکبر است و پيروانش او را در حد خدا، تعظيم و تکريم مي کنند، دستانش را مي بوسند و او را بر سريري حمل مي کنند، اين اعمال را در کنار عقايدش که بسيار به نظريات ابن عربي (43) نزديک است مي توان مصاديق بارزي از شرک دانست. ابن ادريس قرآن را تفسير مي کند، بدون آنکه تسلط کافي بر لغت عرب داشته باشد و بر مبناي امور باطني دست به اين کار مي زند. او نماز عصر را تا زوال خورشيد از آسمان به تعويق مي اندازد و نماز عشا را با فاصله ي بسيار کمي از نماز مغرب به جاي مي آورد، چرا که دو رکعت نماز پيش از نماز مغرب را بسيار طولاني به جاي مي آورد و همين باعث پيوستگي زماني نماز مغرب و عشاء مي شود.
بعضي روايات و سخنان ناشايست هم از اصحابش (فقرا) شنيده شده که در مجالسشان دست به اعمال بسيار وقيحانه و خارج از دين مي زنند. (مانند زنا و امثال ذلک)
اصحابش به علوم ديني و شرعيات هيچ اهميتي نمي دهند و تمام آنچه را علماي اسلام قرن ها در باب آن تحقيق و ممارست کرده اند، کنار نهاده اند.
عاکش پس از تبيين مندرجات نامه ي ابن سرور از نامه ي علي بن مجثل به شيخ ابراهيم زمزني سخن گفته و پس از ارائه ي روايتي خلاف واقعيت (44)، از ورود شيخ ناصر کَبيبي، دومين عضو مناظران وهابي با ابن ادريس اطلاعاتي را ارائه کرده است. نهايتاً در ربيع الاول سال 1832/1248 (45) کبيبي امير ابن مجثل را در راه سراة به ابوعريش ملاقات کرد و او را از آمادگي خود براي مناظره با ابن ادريس و همراهانش آگاه کرد. (46) پيش از اين هم اشاره کرديم که از نگارش اولين نامه توسط ابن سرور خطاب به ابن مجثل، تا شکل گيري اين مناظره قريب به چهارسال گذشت و احتمالاً طي اين مدت هجمه ي منتقدان وهابي به ابن ادريس و همراهانش بسيار بيشتر و قوي تر شده بود. به اين ترتيب امير تصميم به برگزاري اين مناظره گرفت. او تمام علماي مخلاف و صبيا را فراخواند و جمعي مشتمل بر فقهايي چون يحيي بن محسن نُعمي (متوفي 1261)، علي بن محمد بن عقيلي الحازمي (م.1252)، عيسي بن علي الحازمي (م.1274)، قاضي احمدبن علي، قاضي عبدالله بن محمد سبعي (م.1256)، احمد بن علي عَدوان (م.1253)، اسماعيل بن شبير (م.1258)، علي بن محمدالشوش، حسن بن محمد عبده (م.1275)، محمدبن عبده حازمي و ديگران، تشکيل شد. سه تن از اصلي ترين منتقدين شيخ به نام هاي عبدالله بن سرور، ناصر الکبيبي و عباس بن محمد الرُفَيدي هم در اين جلسه حضور داشتند. (47) در آن جلسه امير نامه ي ابن عبدالله را بر تمامي حضار عرضه کرد و ضمن اظهار تعظيم خود در قبال نظرات علما، (48) آنها را به صحت سنجي و کشف واقعيت در باب آن نامه ترغيب کرد.
دراين جلسه که حکم مقدمه اي بر مناظره ي اصلي ميان ابن ادريس و مخالفان را داشت، گروهي از علماي تهامه به عنوان هواداران ابن ادريس، (49) با مدعيات مطوعين روبه رو شده و بدان پاسخ گفتند. قصد ابن مجثل از تشکيل اين مجلس، تحقيق در باب ميزان صحت سخنان منتقدان بود، چنانکه پس از اين خواهد آمد. پرخاشجويي مطوعين از همان ابتدا در گزارش منعکس شده (50) اما بايد توجه داشت که گزارشگر اين حوادث فردي ضدوهابي و داراي تعلقات فکري نسبت به ابن ادريس بوده است. علي بن محمد بن عقيل (51) نکاتي را در باب ملازمت با ابن ادريس در زمان حضور در مکه در سال 1237 ارائه کرد و او را هم شان افرادي چون عبدالرحمن بن سليمان (52) و عبدالرحمن بن احمد بَکهَلي (53) يا محمد بن علي شوکاني دانست. ديگران هم در اين جلسه همين سخنان را مطرح کردند و ضمن تاکيد بر جايگاه علمي ابن ادريس، مطوعين را در سطح ايراد اشکال بر چنين شخصيتي ندانستند.
محور اصلي پاسخ هاي هواداران ابن ادريس ضمن تاکيد بر جايگاه او اين بود که اين مطوعين که به لحاظ سني جوان و ناپخته هستند در جايگاهي نيستند که بر ابن ادريس اشکال وارد کنند. در اين رابطه عبدالله سبعي که در آن جمع طبع تندخوتري داشت از ابن مجثل خواست که از مطوعين چند سؤال ساده ي فقهي پرسيده شود؛ (54) چراکه پاسخ هاي آنها بدون شک ميزان ناپختگي و بضاعت علمي قليل آنها را نشان خواهد داد. نهايتا اين جلسه به نتيجه ي خاصي منتهي نشد و امير هر دو گروه را به حضور در جلسه ي مناظره اي که با حضور ابن ادريس برگزار مي شد، دعوت کرد. چنانکه در گزارش عاکش اشاره شده، در جلسه ي مناظره ي اصلي با ابن ادريس، امير ابن مجثل تعدادي از علما و فقهاي عسير را فراخواند تا در مقايسه با جمع کثير هواداران ابن ادريس و فقهاي تهامه، در طرف وهابيون حضور پيدا کنند.
آغاز مناظره با کلام ناصر الکبيبي، يکي از مطوعين وهابي انجام شد. او براعت استهلال سخنش را مدح و ثناي محمدبن عبدالوهاب قرار داد که مردم را از جاهليتي که قرن ها گرفتار آن بودند، رهانيده است. او ابن عبدالوهاب را «مجدد الاسلام» خواند. پاسخ ابن ادريس پيش درآمدي بر مواضع او نسبت به آموزه هاي وهابي است؛ او دعوتش را با اقداماتي چون تکفير گروه کثيري از مردم به جرم غلو و شرک و مباح دانستن اموال و دماء ايشان که صدمات بسياري را وارد آورد، زايل کرد. (55)
کبيبي تمام اقدامات ابن عبدالوهاب را صحيح و مطابق با قرآن و سنت خواند اما ابن ادريس در پاسخ، به عدم عصمت او و امکان بروز خطا در اقدامات غيرمعصوم اشاره کرد و تلويحا از اشکالاتي که ابن عبدالوهاب در دعوتش مرتکب شده سخن گفت. کبيبي در جواب مدعي شد شرک که کل اقطار جهان اسلام را فراگرفته بود و ابن عبدالوهاب مردم را از ظلمت کفر رهايي بخشيد. ابن ادريس در اين مرحله، کبيبي را کم سن و سال و بي تجربه و رشد يافته ميان عوام الناس خواند و از ملاقات خود با سعود بن عبدالعزيز و اولاد محمد بن عبدالوهاب در مدت حضورش در مکه سخن گفت (56) که اصلا به چنين انتساباتي که کبيبي بيان مي کند، معتقد نيستند.
اين سخنان ابن ادريس از شور و حرارت کبيبي کاست و با استناد به حديثي از پيامبر (ص) (57) نفس تکفير گروه کثيري از مسلمين را توسط وهابيون به زير سؤال برد. در اين مرحله، جريان مناظره وارد بحث اصلي پاسخ به اشکالات مطوعين به ابن ادريس و اصحابش شد که پيش از اين به موارد آن اشکالاتي اشاره کرديم.
اولين اشکال اصلي وهابيان به شيخ تقديس و تکريمي بود که مسلمين در يمن به بعضي قبور و مشاهد ابزار مي کردند و آن را نمادي از شرک خواندند. ابن ادريس ضمن تاييد اين مساله آن را ناشي از جهالت و بي تدبيري امراي آن مناطق و سهل گيري عوام الناس در دين خود دانست. اين اشکال تنها نقطه اي است که مي توان نظرات ابن ادريس را با نظرات وهابيون يکسان انگاشت اما با وجود اين علماي وهابي مي کوشيدند اين اشکال را متوجه ابن ادريس و تمايلات صوفيانه ي او و هم مسلکانشان تلقي کنند.
نقد بعدي وهابيون به عقايد ابن عربي و اشتراکاتي که ابن ادريس با او دارد مرتبط بود که ابن ادريس اولا عقايدي را که کبيبي با استناد بدان ابن عربي را تکفير مي کند، از آن او ندانست و ثانيا در صورت صحت آنها، وي را مستحق تکفير ندانست. در ضمن با رعايت تمام جوانب صحت سخنان و نظرات ابن عربي را تاييد کرد و مدعي حمايت و پافشاري بر آن عقايد شد و تنها مساله ي مشکل ساز را قدرت درک محدود و نگرش سطحي کبيبي و افرادي چون او که در طول تاريخ بر ابن عربي خرده گرفته اند، دانست.
<span style="color: #333333; font-family: Tahoma,sans-serif; font-size: 12px; font-style: normal; font-variant: normal; font-weight: normal; letter-spacing: normal; line-height: 18px; orphans: 2; text-align: justify; text-indent: 0px; text-transform: none; white-space: normal; widows: 2; word-spacing: 0px; background-colo